۱۳۹۱ آذر ۱۰, جمعه

غش کردن دکتر مصدق در مراسم روضه خوانی!

آقا شیخ باقر نهاوندی که روضه خوان منزل دکتر مصدق بود، میگوید: مجلس روضه خوانی بود و من میرفتم روضه میخواندم، در دوران نخست وزیری دکتر مصدق طبق معمول رفتم و مشغول ذکر مصیبت شدم خانوم مرحوم دکتر مصدق آمد و با ناراحتی به من گفت: آقای نهاوندی بس است دیگر ادامه نده
گفتم مگر چه خبر شده
گفت آقا حالش به هم خورده
گفتم من نمیدانستم آقای دکتر مصدق هم اینجاست
در واقع دکتر مصدق هنگام ذکر مصیبت در اتاق دیگری تنها نشسته بود و به روضه گوش میداده، با گفته های خانوم به سراغ دکتر مصدق رفتم و علت به هم خوردن حال ایشان را سوال کردم، دکتر گفت داشتم به این فکر میکردم که اگر به همراه این جمعیت که پشتیبان نهضت است در کربلا در خدمت حسین ابن علی بودیم چگونه میشد، که ذکر مصیبتهای آن بزرگان مقداری حالم را متاثر کرد و دگرگون شدم.
(خاطرات حسین شاه حسینی، از یاران و هواداران دکتر مصدق)


۱۳۹۱ آذر ۶, دوشنبه

عکسی مشهور اما تحریف شده از شعبان جعفری

علاقمندان دکتر مصدق مدعی هستند که این عکس مربوط به وقایع 28 مرداد 32 است که در آن شعبان جعفری و همراهانش در حال حمله به خانه مصدق هستند!
گذشته از اینکه در این تصویر نه شعبان و نه هیچ کدام از همراهانش وسیله تهاجمی برای عبور از محافظان خانه مصدق همراه ندارند (از قبیل اسلحه چماق قمه و...) سوال اساسی اینست که چگونه است که در آن گرمای چله تابستان شعبان و همراهانش همگی لباسهای گرم زمستانی پوشیده اند؟!! و چرا این به اصطلاح کودتاچیان(!!) تنها در حال سر دادن شعار هستند؟!!
واقعیت این است که این تصویر مربوط به 28 مرداد 32 نیست و این دروغ بزرگ تنها ساخته و پرداخته علاقمندان دکتر مصدق و مخالفان محمد رضا شاه میباشد.
این تصویر مربوط به وقایع 9 اسفند 1331 میباشد که در آن شعبان جعفری و همراهانش در اعتراض به سیاستهای مصدق در مقابل منزل ایشان حاظر شدند و بر علیه مصدق شعارهای تندی سر دادند، شعبان جعفری در همان روز دستگیر شد و تا غروب 28 مرداد 32(بعد از سرنگونی دولت مصدق) در زندان بود، و هیچ نقشی در سرنگونی دولت مصدق نداشت.
شعبان جعفری تنها در غروب 28 مرداد به دستور زاهدی برای متفرق کردن مخالفان هیجان زده مصدق از زندان فراخوانده شد:
‫«ﺑﻌﺪ از ﻇﻬﺮ ٢٨ ﻣﺮداد، زاهدی ﻣﺎ رو [از زﻧﺪان] ﺧﻮاﺳﺖ، ﻣﺎ رﻓﺘﻴﻢ اوﻧﺠﺎ. ﮔﻔﺖ:  «ﺑﺮﯾﻦ ﻧﺬارﯾﻦ ﻣﺮدم ﺷﻠﻮغ کنن ‫دﯾﮕــﻪ» اﯾﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺣﺴﺎب راﻩ اﻓﺘﺎدﯾﻢ ... وﻟﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﻧــﻪء مصدق ﻧﺮﻓﺘﻴﻢ، ﺧﻮﻧﻪ اش ﺗﻮ دﻋﻮاﯼ ﺑﻴﻦ ﻣﺮدم و ﺳﺮهنگ ﻣﻤﺘﺎز [ﻣﺴﺌﻮل محافزین مصدق] داﻏﻮن ﺷﺪﻩ ﺑﻮد » (ﺷﻌﺒﺎن ‫ﺟﻌﻔﺮﯼ، ص 165)