سلیمان بهبودی از یک شب عید که حقوق و پاداش اهل دربار داده می شد در حضور
رضاشاه بود و صحبت شیرینی اضافه حقوق و عیدی شب عید از جانب سلیمان بهبودی
مطرح می شود. بهبودی می گوید وقتی که رضاشاه را سر کیف دیدم عرض کردم؛
قربان بین ما ایرانیان مثالی هست. فرمودند مثلا؟ عرض کردم می گویند از دریا
چه یک جام آب برداری و چه یک جام آب بریزی فرقی نمی کند، خداوند به
اعلیحضرت همایونی همه چیز داده و به اندازه یک مملکت بلژیک شاید بیشتر ملک و
نقدینه داده است. به محض اظهار این مطلب چنان تغییر حال دادند که واقعا
رنگ صورت برافروخته شد و سفیدی چشم به کلی تغییر کرد و ازپشت میز تحریر
بلند شدند و آمدند وسط اتاق و چند بار نفس عمیق کشیدند، دستهای خود را به
هم مالیدند و طوری تغییر حال دادند که حال سکته به بنده دست داد... ساکت و
بی حرکت ایستادم. بعد از اینکه چند مرتبه طول اتاق را قدم زدند و آههای سرد
کشیدند با رنگ پریده به این شرح فرمودند؛ من خیال می کردم کارهایی که می
کنم شماها که مثل پیراهن تن من می مانید میدانید و به دیگران که نمی دانند
می گویید؛ امشب فهمیدم که متاسفانه شما هم نمیدانید و خیلی باعث تاسف من
شد. آن وقت به بنده نزدیکتر شدند تا حدی که نفس اعلیحضرت همایونی به بنده
می خورد و سوال فرمودند؛ پدر شما مرده یا زنده هست؟ خواستم جواب بدهم
خودشان فرمودند؛ میدانم، مرده. باز فرمودند ؛ چه ثروتی داشت؟ خودشان
فرمودند میدانم چه داشت. میخواهم بگویم که وقت مردن من نیز مانند پدر تو
خواهم مرد؛ در وقت مردن دو ذرع و نیم چلوار خواهم برد، آنچه هست و من دارم
همین جا می ماند. اینها که من دارم آبروری مملکت است. اگر منظور املاک است
تمام شان می ماند. من می بینم صاحبان املاک مزوروعی به این خوبی اصلا به
آنها توجه ندارند و بکلی ویرانه شده است. سرتاسر شمال بهترین املاک مزروعی
است که میتوان از عایدات آن بودجه مملکت را تامین کرد. تو که جغرافیا و
تاریخ خواندی می دانی سوئیس کجاست و چه دارد، آیا سوئیس مثل ما نفت دارد؟
معدن دارد؟ جز چند کارخانه ساعت سازی چیز دیگری دارد؟ هیچ میدانی مملکت به
این کوچکی بودجه اش از بیشتر ممالک بزرگ بیشتر است؟ از کجا این عایدات را
می آورد؟ فقط منظره های زیاد دارد، ولی آن منظره ها ر ا تمیز نگاه داشته و
زینت کرده و وسیله آسایش برای جهانگردان تهیه کرده است. این است که از
بیشتر نقاط دنیا جهانگردان در موقع معین پولهای خود را می برند و در آن جا
خرج می کنند و بر می گردند. ما که هر گوشه از مملکت مان سوئیس است چرا
وسیله تهیه نکنیم که از این پولها در مملکت ما هم خرج شود و استفاده ببریم؟
مگر فراموش کردید که من دستور دادم در مازندران به متمولین اطلاع دهند و
اعلان کنند هرکس بهترین عمارات را که دارای تمام وسایل زندگی باشد بسازد من
جایزه میدهم ولی کسی اقدام نکرد. منظورم این بود که اگر خارجی ها در ایران
به شمال خواستند بروند اقلا جای خواب راحتی داشته باشند به همین مناسبت
دستور دادم کنار راه آهن نزدیک شهرها و قصبات عمارتهای کوچک بسازند. شنیده
ام در سوئیس اگر کسی بخواهد جنگل ببیند باید برود به جایی و اگر دریا
بخواهد ببیند برود جای دیگر و جلگه و دشت جای دیگر. اما در رامسر ما در یک
نقطه که بایستد با حرکت دادن سر، هم جنگل و هم جلگه و هم دریا خواهد دید.
خداوند محل به این خوبی به ما داده آنوقت به آن کثافت افتاده بود، عاقبت
مجبور شدم خودم این کار را بکنم. آب معدنی رامسر کجا پیدا می شود؟ چرا
نتوانستیم استفاده ببریم؟ به تجار و سرمایه داران سفارش و تاکید کردم
کارخانه بیاورید نیاوردند، خودم آوردم، باز تاکید و سفارش کردم مهمانخانه
بسازید و تشکیل شرکت بدهید نکردند. ... من می بنیم بهترین آب و هوا و
بهترین منظره طبیعی را داریم چرا استفاده نبریم؟ من امروز پادشاهی هستم
مالک و زارع، مهمانخانه چی، کارخانه چی، و حمامی. مگر من نمیدانم پادشاه
مملکت نباید این کارها را بکند؟ اما ملاحظه می کنم که فرد ایرانی امروز که
صد تومان خرج می کند میخواهد فردا صد تومان از خرجی که کرده عایدی بردارد،
درصورتی که خارجیها میلیونها تومان خرج می کنند و سالها فعالیت می کنند، و
بعد از سالها زحمت بهره بردای می کنند. منهم مملکتم را دوست دارم، بنابر
این شخصا اقدام می کنم. فردا هم که رفتم تما آنچه که کردم می ماند برای
مملکت. بعد از یک ساعت فرمایش، درحالی که واقعا به گریه افتاده بودم بنده
را با کمال تاثر و ناراحتی مرخص فرمودند.
منبع: کتاب "خاطرات سلیمان بهبودی"
منبع: کتاب "خاطرات سلیمان بهبودی"