۱۳۹۰ مهر ۱۴, پنجشنبه

وقتی بنی صدر برای اولین بار دست امامش را بوسید

در تابستان 57 ، وقتی که اسلامگرایان تندرو با فرمان خمینی، چندین سینما را به آتش کشیدند (از جمله آدم سوزی سینما رکس آبادان) دولت ایران از دولت عراق درخواست اخراج خمینی از عراق را کرد.
بعد از اینکه هیچ کدام از کشورهای همسایه ایران حاظر به پذیرش خمینی نشدند، طرافیان خمینی از جمله یزدی فرانسه را به عنوان مناسبترین کشور به خمینی پیشنهاد کردنددر 14 مهر 1357 هنگامی که خمینی در فرودگاه پاریس از هواپیما پیاده میشد، تنها بنی صدر برای استقبال و دست بوسی خدمت رسید!
در آن روز هیچ خبر نگاری از ورود خمینی، گزارش تهیه نکرد و هیچ خبری از خمینی منتشر نشد چون هیچ کس او را نمیشناخت، اما خیلی زود مثلث بیق (بنی صدر یزدی و قطب زاده) خمینی، عامل اصلی آشوبهای اسلامگرایان داخل ایران را به عنوان رهبر مبارزات آزادی خواهان ایران به جهانیان معرفی کردند و با این دروغ و خیانت بزرگ عامل فاجعه در ایران شدند

در لینک زیر که توسط علاقمندان خمینی اداره میشود توضیحات کاملی در باره چگونگی انجام این سفر نوشته شده است (البته بسیاری از مطالب خلاف واقع و دروغ میباشد ولی در کل مطالب جالبی درش هست که بیچارگی خمینی رو در عراق اعتراف میکنه و اینکه سفر خمینی به فرانسه چقدر در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی مهم بوده)
  http://bazrafkan.blogfa.com/post-35.aspx

مطالب مرتبط: 
بنی صدر زیر عبای خمینی به ایران آمد، با شناخت و توصیه خمینی به مقام رسید، و به خواست خمینی کله پا شد.

۱۳۹۰ مرداد ۳۰, یکشنبه

الله اکبر بزرگترین شعار تفرقه افکنانه در بین آزادی خواهان ایران

بنده در این دو سال و نیم گذشته که جنبش آزادی خواهی مردم ایران فعال بوده متوجه شدم تعداد بسیار زیادی از طرفداران جنبش از جمله غیر مسلمانها سکولارها بی دین ها ملی گراها و... هیچ علاقه ای به این شعار ندارن
از اونجا که مجموع این گروها اکثریت بزرگی از جنبش رو تشکیل میده سوال اساسی اینه که چرا اکثریت باید دمباله رو اقلیت باشه و اصلا شعار الله اکبر قراره ما رو به کجا برسونه؟

۱۳۹۰ مرداد ۲۶, چهارشنبه

بنی صدر زیر عبای خمینی به ایران آمد، با شناخت و توصیه خمینی به مقام رسید، و به خواست خمینی کله پا شد.

مهم نیست بدانیم و یا ندانیم که آقای بنی صدر در سال ۱۳۱۲ در همدان به دنیا آمده، و چه کارهایی کرده است؟. مهم خط فکری و عملکرد گذشته ایشان است. از آن جا که پدر آقای بنی صدر یک آخوند بوده، و نامبرده در خانواده یک روحانی پرورش یافته است، بی تردید می تواند شناخت بسیار خوبی از آخوندها داشته باشد، و نه تنها از میزان حرص و طمع، غرور بی پایان، جمود فکری، و نهایت کوته فکری آنان آگاهی کامل داشته، بلکه خود نیز به میزان فراوان از آنها به ارث برده باشد.

بنابراین، از این که به صدای آمریکا می گوید من خمینی را نمی شناختم، دور از حقیقت، و فرار از مسئولیت، و احیاناً فرصت طلبی ایشان است. تحصیل در رشته اقتصاد اسلامی در دانشگاه تهران، و نوشتن و چاپ کتاب اقتصاد اسلامی در هنگام انقلاب، و انتشار روزنامه انقلاب اسلامی، همگی گویای یکی از دو نتیجه زیر است: الف- خط فکری ایشان، همان خط فکری خمینی، و آخوندهای دیگر است، ب- ایشان یک فرصت طلبی بیش نیست که  در سال ۱۳۵۷، به دنبال کسب مقام و رسیدن به رؤیای ریاست جمهوری بوده است.

چند نفر از کسانی که اندکی پیش از انقلاب میزبان آقای بنی صدر بوده اند و چون در ایرانند دوست ندارند نامشان برده شود، از روحیه و جاه طلبی آخوندمآبانه آقای بنی صدر آگاهی کامل داشتند. بنا به گفته آنان آقای بنی صدر دریک کنفرانس مطبوعاتی که جان پل سارت در آن علیه شاه و آزادی زندانیان سیاسی صحبت می کرد، گفته بود،: «من نخستین رئیس جمهور ایران خواهم بود».

براستی آقای بنی صدر که مدیر برنامه ریزی، کارگردان، سلسله جنبان، دبیر نوشته ها و گفتار خمینی، و بلند گوی پخش خردزدایی و مردم فریبی او بود، و خمینی را به دور انگشت خود می چرخاند، حق داشت که برنامه ریاست جمهوری آینده را پیش خود مطرح و پیش بینی کند.
البته آقای خمینی هم فرد ناشناسی نبود، بلکه با سپاس از خدمات آقای بنی صدر، در تبلیغات به نفع او، پاسخی مناسب داد. نخست، به آخوندهای قم سفارش تبلیغ برای رأی دادن به او نمود، آن گاه، در یک سخنرانی علناً گفت: «من بنی صدر را به خوبی میشناسم، او فرزند آیت الله سید نصرالله بنی صدر در همدان از دوستان خودمان است..».

آقای بنی صدر بنا به گفته دوستان میزبان ایشان درچند شهر اروپا، با رفتاری سراپا کبر و غرور، با آنان برخورد نموده، و حتی با آن که مجلس سخنرانی و یا پذیرایی را با دشواری های زیادی برای او ترتیب داده بودند، در برخورد با آن ها، از دادن دست، و یا روی بوسی که بخشی از فرهنگ ما شده است، خودداری می نمود.

آقای بنی صدر اندکی پیش از انقلاب با پوشیدن عبا و نعلین که تنها یک دستار از آخوندها کم داشت، از یک میهمانی به میهمانی دیگر می رفت. ایشان شتابانه، کتاب اقتصاد اسلامی نوشت که گویا خمینی با خواندن آن بود که گفت: «اقتصاد کار خر است». حالا چگونه آقای بنی صدر دچار فراموشی شده، و همه چیز را از یاد برده است، و این چنین پرده پوشی می کند؟. شاید بهتر باشد که نزد پزشک برود، و میزان فرامو شی خود را آزمایش کند. گویا پیری، و یا شکست در آرزو و رؤیاهای گذشته مغز ایشان را پریشان نموده است.

بی تردید و با جرأت می توان گفت که آقای بنی صدر زیر عبای خمینی به ایران آمد، با شناخت و توصیه خمینی به مقام رسید، و به خواست خمینی کله پا شد.
باید از آقای بنی صدر که ادعای آزادی دموکراسی دارد، پرسید:
۱- آیا شما نبودید که آّقای خمینی سرگردان در کنار مرزهای کویت را به فرانسه برده، و به کمک هم باندهای خود، قطب زاده، و دکتر یزدی سکوی دروغین تبلیغاتی به نفع او درست کردید؟
.

۲- آیا پیش از آن که فاجعه خمینی آغاز شود، و زمانی که خمینی در آفتاب سوزان عراق روی حصیر لم داده، و هر آن چشم به راه صدقه و کمک های بازاریان وطن فروش بود، ۲۰ نفر در ایران سوای بستگانتان شما را می شناختند؟. پس چگونه ناگهان برای خود به تبلیغ سیاسی بنی صدر صد در صد پرداختید و آن چنان به پیروزی کاذب رسیدید ؟.

۳- آیا پخش اعلامیه به عنوان ؛ «بنی صدر صد در صد»، در سراسر ایران و نوشتن آن ها بر در و دیوار، نشانه آزادی و دموکراسی شما بوده است؟. آیا انتخاب یک نفر با رأی صد درصد می تواند حتی در قبایل جنگلی عملی باشد؟.

۴- آقای بنی صدر، شما که خود آخوند زاده هستید، و راهگشای خمینی برای فریب و مهار کردن مردم ایران بوده اید، چگونه ادعا می کنید که خمینی را نمی شناختید؟.

۵- آیا شما شناختی هم از آقای رجوی و عملکرد غیر مردمی او در به خلافت رساندن خمینی نداشته اید؟. اگر بگویید نه، باید گفت که شناخت و درک سیاسی شما از مردم اندک است، و هرگز به درد سیاست نمی خوردید. و اگر بگویید آری، باید گفت که شما فرصت طلبی بیش نیستید، زیرا فرزند نازنین و معصوم خود فیروزه خانم را با دست خود به همسری آقای رجوی که مانند آخوندها زنباره ای بیش نیست،در آوردید و فدای جاه طلبی های سیاسی خود نمودید.


۶- نکته دیگر این که آقای احمد رأفت در گفتگویی با صدای آمریکا گفته بود که آقایان بنی صدر و دکتر یزدی در پاریس سخنان خمینی را به نفع و مصلحت خود طور دیگری برای خبرنگاران ترجمه می کردند. حقیقت اینست که آقایان بنی صدر، دکتر یزدی، و صادق قطب زاده، خمینی را هالو به شمار می آوردند. آنان می خواستند سر او کلاه بگذارند غافل از این که آخوند شیعه روباه حیله گری است که از ۴۰۰ سال پیش تاکنون، برسر ملت ما کلاه گذاشته، و همچنان بر گرده او سوار است.

۷- و نکته آخر، با توجه به این که آقای بنی صدر، در سیاست گذشته با همکاری آخوند، بر خلاف مصلحت و خواسته مردم ایران گام برداشته و بر سر ملت ما کلاه گذاشته است، آیا اکنون زمان آن نرسیده که در سن ۷۸ سالگی دست از این شعبده بازی خود بردارد، و کار سیاست و اوضاع به هم ریخته میهنمان را به دست پرتوان جوانان که در ایران به چالش با رژیم آدمخوار پرداخته اند، و یا در زندان ها زیر شکنجه مزدوران رژیم در حال پوسیدنند، واگذار کند؟!. آخر ایشان از روشهای ناپسند و پشت هم اندازی گذشته به همکاری قطب زاده و یزدی، و یا با همکاری رجوی، چه تجربه و پندی می خواهد به جوانان ایران بدهد؟.

امیدوارم، هواداران و کارچاق کن های آقای بنی صدر تا اندازه ای شرافت انسانی و میهن دوستی داشته باشند که در برابر این حقیقت ها جبهه گیری نکنند و اجازه دهند مردم ایران خود با خواندن و برداشتی که از آقای بنی صدر دارند، قضاوت نمایند.
بدیهی است در فردای آزاد ایران، کمیسیون و نشست هایی برگزار خواهد گشت تا در زنده بودن و یا نبودن افرادی چون آقای بنی صدر، آقای رجوی، آقای دکتر یزدی و دیگر هم پالکی های خمینی به بررسی و شناسایی و جمع آوری مدارک پردازند، و سرانجام این که تاریخ قضاوت خود را خواهد کرد.

نکته پایانی این مقاله- آن چه را هم اکنون در ویکپیدیا در وصف آقای بنی صدر و یا دیگران گفته می شود، نمی تواند حقیقت محض باشد، و می توان گفت که جعلی و فاقد اعتبار است.
 آقای-بنی-صدر،-گذشته-خود-را-نپوشانید
 http://www.fozoolemahaleh.com/2011/06/30/

۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

کودتای 30 تیر 1331 با همکاری مصدق، کاشانی و حزب توده

دموکراسی که ایران از سال 1320 تا 28 مرداد سال 1332 تجربه کرد، با وجود آنکه از دموکراسی ایده آل دور بود با اینحال در منطقه خاورمیانه نظیر و مانندی نداشت.
دکتر مصدق نخست وزیر وقت، از شاه تقاضا میکند که برخلاف قانون اساسی ارتش زیر نظر دولت باشد نه شخص شاه که محمدرضا زیر بار نمیرود و روز 25 تیر، مصدق استعفاء میدهد.
مجلس طبق سنت های موجود سیاسی در ایران، به نخست وزیری قوام السلطنه ابراز تمایل میکند و شاه فرمان نخست وزیری ایشان را امضاء میکند و به وی ماموریت تشکیل کابینه میدهد.
تظاهراتی از سوی طرفداران حزب توده ایران، کاشانی و مصدق بر ضد قوام السلطنه صورت میگیرد
روز 30 تیر بعد از آنکه به قولی 25 و به روایتی 180 نفر در تظاهرات سیاسی تهران کشته می شوند، سرانجام تحت چنین جوی، شاه فرمان نخست وزیری قوام را لغو و دوباره علیرغم میل باطنیش با نخست وزیری مصدق موافقت میکند. مجلس هم تحت فشار افکار عمومی با وجود آنکه به نخست وزیری مصدق تمایل قلبی نداشت، تحت فشار محیط ارعاب و وحشتی که تظاهرات ایجاد کرده بود به نخست وزیری مصدق رای مثبت داد

نکته مهم آن است که در حال حاضر که 59 سال از این واقعه میگذرد و برخی ابعاد آن با جزئیات بیشتری بر ملا شده است، هنوز هم در همه کتابهایی که نوشته شده با عنوان قیام ملی سی تیر از آن یاد می شود. حتی پژوهشگرانی هم که دردانشگاه های خارجی مشغولند و در محیط آزاد تری فعالیت میکنند این کلیشه قدیمی را قبول دارند و درباره آن هر ساله قلم فرسائی می کنند. این حادثه رویداد مهمی در تاریخ معاصر کشورمان است که به اهمیت آن، آنگونه که شایسته است پرداخت نشده است. غرض بنده در اینجا وارد شدن در جزئیات نیست که هر کسی عقیده و نظری دارد. نکته مهمی که میخواهم عرض کنم این است که این حادثه دموکراسی نوپای ایران را که بیش از 11 سال از عمرش نمیگذشت از ریشه خشکانید و زمینه حوادث 28 مرداد را فراهم ساخت.
هر گونه کسب قدرت از راه های غیر قانونی، نوعی کودتا محسوب می شود. حادثه 30 تیر درحقیقت کودتائی بود که در نتیجه آن دکتر مصدق نه با تصویب مجلس بلکه با توسل به تظاهرات خیابانی مجدداً به قدرت رسید. شاه فرمان نخست وزیری مصدق را تحت فشار امضاء کرد.
حادثه 30 تیر این باور را در جامعه مشروعیت بخشید که برای کسب قدرت لزومی ندارد به نهاد های قانونی نظیر شاه و یا مجلس متوسل شد بلکه می توان قدرت را از کف خیابان برداشت. این حادثه به مردم فهماند که فاتحان واقعی در حقیقت مالک خیابانها هستند نه اکثریت مجلس و شاه. این حادثه دستگرمی مناسبی برای حادثه 28 مرداد بود. آنهایی که قدرت را از طریق تظاهرات خیابانی به دست می آورند لاجرم در تظاهرات دیگری آن را از دست میدهند. واقعه 28 مرداد، 13 ماه بعد از واقعه 30 تیر ولی با استفاده از همان اسلوب و روشها صورت گرفت. آنهایی که 30 تیر را تایید کردند، بهانه ای برای مخالفت با 28 مرداد نداشتند.
روز 30 تیر 31، مصدق که نهادینه کردن دموکراسی در ایران را از اهداف همیشگی خود اعلام کرده بود، نظیر همه روشنفکران ایرانی، قول خود را فراموش کرد و با روشی غیر دموکراتیک و به شکل کودتا، مجدداً قدرت را در دست گرفت.
واقعه 30 تیر 31، واقعه 28 مرداد 32، حادثه 15 خرداد 42، 19 بهمن 49، 17 شهریور 57، 22 بهمن 57 و دهها تاریخ دیگر در تاریخ معاصر ایران، به صورتی کلیشه ای و همانگونه که محقق اولی نوشته، بازگو می شود و کسی به دنبال روایت جدیدی از این حوادث نیست. به عنوان مثال در حالی که در 25 مرداد سال 1332، با توجه به نبود مجلس و دوران فترت، همه اقدامات شاه در عزل مصدق و نصب زاهدی قانونی بودند، هنوز هم خیلی ها حاضر به باور این موضوع نیستند. نکته جالب در این میان آن است که برخی کاتولیک تر از پاپ شده اند. در حالی که محمد مصدق به عنوان یک حقوقدان در طول محاکمه خود هیچگاه اختیارات قانونی شاه در صدور فرمان عزل 25 مرداد را مورد تردید قرار نداد و تنها به انشای این فرمان و احتمال اینکه این فرمان به زور و تحت فشار از شاه گرفته شده ایراد میگرفت، برخی همچنان این استدلال مصدق را نادیده گرفته و حرف خود را میزنند.
وقتی در تابستان سال1945 تنها چند ماه بعد از پایان جنگ جهانی دوم سران متفقین در کنفرانس پوتسدام در آلمان دور هم جمع شده بودند (استالین، ترومن، چرچیل) انتخابات پارلمانی انگلیس در جریان بود. انگلیسی ها به پاس چهار سال خدمت چرچیل به کشورشان در طول جنگ به حزب وی رای ندادند!! و در نتیجه چرچیل انتخابات را باخت. این خبر وقتی به پوتسدام رسید، بیش از همه استالین از اتفاق تعجب کرد ولی چرچیل نتیجه را با طیب خاطر پذیرفت و به استالین مات و مبهوت با طنز انگلیسی توضیح داد که: دموکراسی اصلاً چیز خوبی نیست ولی تا پیدا کردن جایگزین مناسبی برای آن مجبوریم با نتاج حاصل بسازیم!!!البته انگلیسی ها چند سال بعد تغییر عقیده دادند و چرچیل مجدداً نخست وزیر شد تا تاییدی بر این ادعا باشد که همه بازیگران دموکراسی در دراز مدت برنده اند.

خلاصه شده از:
http://www.iranian.com/main/2011/jul/30-31

۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه

بازدید ریاکارانه و عوام فریبانه خاتمی از خانواده موسوی

پس از جنایتهای دو سال گذشته ج.ا، ظاهرا خاتمی از طریق وزارت اطلاعات مطلع شده است که مردم به هیچ وجه حاظر به شرکت در نمایش انتخاباتی ج.ا نیستند به همین دلیل بعد از گذشت بیش از پنج ماه از حصر موسوی و کروبی، این آخوند شیاد مجددا سعی دارد از طریق نزدیک کردن خود به معترضان و گول زدن مجدد مردم برای ج.ا کسب آبرو کند

۱۳۹۰ تیر ۲۶, یکشنبه

حرف مفت آیت الله بهجت در باره ظهور امام زمان!

آيت‌الله ناصري به نقل از آيت الله بهجت گفته است: ظهور نزديك است؛ آنقدر نزديك كه حتي افراد سالخورده نيز مي‌توانند به درك واقعه ظهور حضرت حجت(عجل‌الله تعالي فرجه) اميدوار باشند.
سوالی که پیش میاد اینه که چرا خود بهجت ظهور امام زمان رو ندیدند؟!!
تصویر و آدرس خبر فوق
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8708180680

۱۳۹۰ تیر ۲۲, چهارشنبه

تفاوت یک تدارکاتچی واقعی و تدارکاتچی مدعی!

ایشان یک تدارکاتچی واقعی و زحمتکش هستند که همانطور که میبینید بعد از انجام وظیفه دشوار خود در حال استراحت هستند



اما این آخوند ادعای تدارکاتچی بودن کرده و در واقع شغل شریف تدارکاتچی رو مورد توهین قرار داده اما در پشت پرده به چپاول و شکم بارگی مشغول است

۱۳۹۰ تیر ۱۶, پنجشنبه

سرکرده گروهک تاریخ گذشته اصلاح طلبان

در حال حاظر بزرگترین و نزدیکترین خطری که جنبش آزادی خواهی رو تحدید میکنه جا زدن مجدد اصلاح طلبان در بین آزادی خواهان توسط حکومت آخوندیه
تا زمان برگزاری انتخابات نمایشی حکومت ولایت، تمام تلاش خودمو برای افشاگری گروهک اصلاح طلب انجام میدم


۱۳۹۰ اردیبهشت ۹, جمعه

چرا آمریکایی ها بیشترین حضور را در مراسم عروسی سلطنتی بریتانیا داشتند؟

آمریکایی ها همواره علاقمند بودند با داشتن خانواده سلطنتی هویت، تاریخ و فرهنگ خود را به رخ دیگران بکشند، و به نوعی نماد ملی کشور خود را داشته باشند، ولی افسوس که پدر آمریکا جرج واشنگتن هرگز صاحب فرزند نشد و آمریکایی ها برای همیشه در جستجوی کاریزمای ملی باقی ماندند.
در حال حاظر مردم عوام در آمریکا رهبر کاریزمای خود را در رئیس جمهوریهای آمریکا جستجو میکنند،  اما از آنجا که رئیس جمهور، شخصیتی سیاسی است و مرتکب اشتباه شدن در سیاست اجتناب ناپذیر است، در کمتر از چند ماه محبوبیت رئیس جمهور جدید پائین میآید. پس جای تعجب نیست که محبوبیت بالای 75 درصد ملکه بریتانیا بعد از گذشت 58 سال از تاجگذاری برای مردم آمریکا شگفت انگیز است!

از نظر جامعه شناسی مردم همه  کشورها به شخصی غیر سیاسی احتیاج دارند که به عنوان نماد کشور محسوب شود و برای مردم کاریزما داشته باشد. در کشورهای پادشاهی مشروطه این مشکل به خوبی رفع شده است، چرا که نخست وزیر مسئولیتهای سیاسی و اجرایی کشور را بر عهده دارد و پادشاه یا ملکه به عنوان نماد ملی محسوب میشود، در کشورهای جمهوری پارلمانی نیز این مشکل پیش بینی و رفع شده است، در کشورهای آلمان ایتالیا ترکیه و... که سیستم جمهوری پارلمانی دارند، نخست وزیر مسئولیت اجرایی کشور را بر عهده دارد و رئیس جمهور هیچ گونه مسئولیت اجرایی ندارد و ناخودآگاه در نزد مردم به عنوان نماد ملی کشور محسوب میشود. اما همانطور که در بالاتر اشاره شد، در کشورهای جمهوری ریاستی از قبیل آمریکا این مشکل پیشبینی نشده است، چرا که قانون اساسی آمریکا بسیار قدیمی است و نویسندگانش در 220 سال پیش آنچنان دید جامع شناسی برای این موضوع نداشته اند و از طرفی طوری نوشته شده است که تقریبا غیر قابل اصلاح است.

 

۱۳۹۰ فروردین ۲۲, دوشنبه

دستاورد نظام «جمهوری ریاستی» برای ساحل عاج، میلیونها آواره، دهها هزار زخمی و هزاران کشته

با وجود اینکه در ساحل عاج انتخاباتی با استانداردهای جهانی برگزار میشود، اما در انتخابات اخیر که مورد تایید جامعه جهانی نیز بود، رئیس جمهور شکست خورده ساحل عاج نتیجه انتخابات را نپذیرفت و برای حفظ قدرت هواداران خود را به مبارزه با رقیب انتخاباتی خود فراخواند
نتیجه این کشمکش انتخاباتی برای مردم ساحل عاج، تا این لحظه، شش ماه جنگ داخلی، تحریمهای بین المللی، میلیونها آواره، دهها هزار زخمی و هزاران کشته بوده است
"قابل توجه سینه چاکان نظام جمهوری ریاستی که میگویند با نظام جمهوری میشه به همه چیز رسید و همزمان امنیت و دموکراسی را حفظ کرد"









۱۳۸۹ اسفند ۲۸, شنبه

جمهوری ایرانی، پیش زمینه جمهوری اسلامی دوم خواهد شد

این روزها شعار "جمهوری ایرانی" طرفداران زیادی پیدا کرده است ولی کسی به این موضوع توجه نمیکنه که در شرایطی که اکثریت مردم ایران مسلمان هستند، واقعا چه فرقی بین جمهوری اسلامی و جمهوری ایرانی وجود داره؟!
مگر نه اینکه در فردای تشکیل جمهوری ایرانی، بالاخره باید مردم قوانین را تایید کنند، چه تضمینی وجود داره که اعتقادات اسلامی مردم (که بسیار هم ریشه داره و اتفاقا آخوندها و اسلام پرستها هم درش تاثیر دارن) در تعیین قوانین تاثیر نداشته باشد؟
چه تضمینی وجود داره که اسلام پرستها از این شعار این بار به اسم مسلمان بودن مردم ایران سوءاستفاده نکنند؟
اگه این اتفاق بیفتد اصلا چه نیازی به سر نگونی ج.اسلامی هست؟
حرف پایان: من نمیدونم چرا ما مردم ایران خودمان را تافته جدا بافته میدونیم و همیشه فکر میکنیم باید با بقیه دنیا فرق داشته باشیم، همیشه دوست داریم به دستاوردهای بشری یه پیشوند، پسوند یا متمم اضافه کنیم تا خودمونو مهمتر از بقیه نشون بدیم!
غافل از اینکه همین پیشوندا و پسوندها در اونجایی که اصلا فکرشو نمیکنیم ضربشو به ما میزنه.