۱۳۹۱ بهمن ۹, دوشنبه

رضا شاه: من امروز پادشاهی هستم مالک و زارع، مهمانخانه چی، کارخانه چی، و حمامی

سلیمان بهبودی از یک شب عید که حقوق و پاداش اهل دربار داده می شد در حضور رضاشاه بود و صحبت شیرینی اضافه حقوق و عیدی شب عید از جانب سلیمان بهبودی مطرح می شود. بهبودی می گوید وقتی که رضاشاه را سر کیف دیدم عرض کردم؛ قربان بین ما ایرانیان مثالی هست. فرمودند مثلا؟ عرض کردم می گویند از دریا چه یک جام آب برداری و چه یک جام آب بریزی فرقی نمی کند، خداوند به اعلیحضرت همایونی همه چیز داده و به اندازه یک مملکت بلژیک شاید بیشتر ملک و نقدینه داده است. به محض اظهار این مطلب چنان تغییر حال دادند که واقعا رنگ صورت برافروخته شد و سفیدی چشم به کلی تغییر کرد و ازپشت میز تحریر بلند شدند و آمدند وسط اتاق و چند بار نفس عمیق کشیدند، دستهای خود را به هم مالیدند و طوری تغییر حال دادند که حال سکته به بنده دست داد... ساکت و بی حرکت ایستادم. بعد از اینکه چند مرتبه طول اتاق را قدم زدند و آههای سرد کشیدند با رنگ پریده به این شرح فرمودند؛ من خیال می کردم کارهایی که می کنم شماها که مثل پیراهن تن من می مانید میدانید و به دیگران که نمی دانند می گویید؛ امشب فهمیدم که متاسفانه شما هم نمیدانید و خیلی باعث تاسف من شد. آن وقت به بنده نزدیکتر شدند تا حدی که نفس اعلیحضرت همایونی به بنده می خورد و سوال فرمودند؛ پدر شما مرده یا زنده هست؟ خواستم جواب بدهم خودشان فرمودند؛ میدانم، مرده. باز فرمودند ؛ چه ثروتی داشت؟ خودشان فرمودند میدانم چه داشت. میخواهم بگویم که وقت مردن من نیز مانند پدر تو خواهم مرد؛ در وقت مردن دو ذرع و نیم چلوار خواهم برد، آنچه هست و من دارم همین جا می ماند. اینها که من دارم آبروری مملکت است. اگر منظور املاک است تمام شان می ماند. من می بینم صاحبان املاک مزوروعی به این خوبی اصلا به آنها توجه ندارند و بکلی ویرانه شده است. سرتاسر شمال بهترین املاک مزروعی است که میتوان از عایدات آن بودجه مملکت را تامین کرد. تو که جغرافیا و تاریخ خواندی می دانی سوئیس کجاست و چه دارد، آیا سوئیس مثل ما نفت دارد؟ معدن دارد؟ جز چند کارخانه ساعت سازی چیز دیگری دارد؟ هیچ میدانی مملکت به این کوچکی بودجه اش از بیشتر ممالک بزرگ بیشتر است؟ از کجا این عایدات را می آورد؟ فقط منظره های زیاد دارد، ولی آن منظره ها ر ا تمیز نگاه داشته و زینت کرده و وسیله آسایش برای جهانگردان تهیه کرده است. این است که از بیشتر نقاط دنیا جهانگردان در موقع معین پولهای خود را می برند و در آن جا خرج می کنند و بر می گردند. ما که هر گوشه از مملکت مان سوئیس است چرا وسیله تهیه نکنیم که از این پولها در مملکت ما هم خرج شود و استفاده ببریم؟ مگر فراموش کردید که من دستور دادم در مازندران به متمولین اطلاع دهند و اعلان کنند هرکس بهترین عمارات را که دارای تمام وسایل زندگی باشد بسازد من جایزه میدهم ولی کسی اقدام نکرد. منظورم این بود که اگر خارجی ها در ایران به شمال خواستند بروند اقلا جای خواب راحتی داشته باشند به همین مناسبت دستور دادم کنار راه آهن نزدیک شهرها و قصبات عمارتهای کوچک بسازند. شنیده ام در سوئیس اگر کسی بخواهد جنگل ببیند باید برود به جایی و اگر دریا بخواهد ببیند برود جای دیگر و جلگه و دشت جای دیگر. اما در رامسر ما در یک نقطه که بایستد با حرکت دادن سر، هم جنگل و هم جلگه و هم دریا خواهد دید. خداوند محل به این خوبی به ما داده آنوقت به آن کثافت افتاده بود، عاقبت مجبور شدم خودم این کار را بکنم. آب معدنی رامسر کجا پیدا می شود؟ چرا نتوانستیم استفاده ببریم؟ به تجار و سرمایه داران سفارش و تاکید کردم کارخانه بیاورید نیاوردند، خودم آوردم، باز تاکید و سفارش کردم مهمانخانه بسازید و تشکیل شرکت بدهید نکردند. ... من می بنیم بهترین آب و هوا و بهترین منظره طبیعی را داریم چرا استفاده نبریم؟ من امروز پادشاهی هستم مالک و زارع، مهمانخانه چی، کارخانه چی، و حمامی. مگر من نمیدانم پادشاه مملکت نباید این کارها را بکند؟ اما ملاحظه می کنم که فرد ایرانی امروز که صد تومان خرج می کند میخواهد فردا صد تومان از خرجی که کرده عایدی بردارد، درصورتی که خارجیها میلیونها تومان خرج می کنند و سالها فعالیت می کنند، و بعد از سالها زحمت بهره بردای می کنند. منهم مملکتم را دوست دارم، بنابر این شخصا اقدام می کنم. فردا هم که رفتم تما آنچه که کردم می ماند برای مملکت. بعد از یک ساعت فرمایش، درحالی که واقعا به گریه افتاده بودم بنده را با کمال تاثر و ناراحتی مرخص فرمودند.
 منبع: کتاب "خاطرات سلیمان بهبودی"

۱۳۹۱ بهمن ۷, شنبه

مخالفت دکتر مصدق، جبهه ملی، روحانیت و حزب توده با اصلاحات ارضی و رفورم اجتماعی

آغاز انقلاب شاه و مردم (انقلاب سفید) به سال ۱۳۲۹ باز می‌گردد که با فرمان محمد رضا شاه  زمینهای سلطنتی میان کشاورزان تقسیم شد، تا پیش از آن ۵۰ درصد از زمین‌های کشاورزی در دست مالکان بزرگ ، ۲۰ درصد متعلق به اوقاف و در دست روحانیون، ۱۰ درصد زمین‌های دولتی بودند و ۲۰ درصد نیز به کشاورزان تعلق داشت. محمد رضا شاه برای انجام این انقلاب بزرگ ملی، و ریشه کن کردن سیستم ارباب و رعیتی در ایران ابتدا از خود شروع کرد و از 7 بهمن 1329 فرمان تقسیم و واگذاری زمینهای سلطنتی بین کشاورزان را صادر کرد تا اولین قدمهای این انقلاب بزرگ ملی برداشته شود.

محمد رضا شاه سند زمین‌های املاک سلطنتی را به کشاورزان می‌دهند ۴ آبان ۱۳۲۹
 
مالکان بزرگ و روحانیون و موقوفات مذهبی که در مجموع 70% زمین‌های کشاورزی را در اختیار داشتند و ثروت خود را از راه دسترنج کشاورزان اندوخته‌بودند به شدت با این طرح شاه مخالف بودند، و تلاش کردند محمد رضا شاه را از این تصمیم منصرف کنند. مصدق‌السطنه که با اقوامش ده بزرگ مالک ایران را تشکیل می دادند، با بکار بردن همه امکانات سیاسی خود کوشش کرد که برنامه اصلاحات ارضی شاهنشاه را از میان بردارد مصدق وزیر دربار حسین علا را که مسئول به انجام رساندن برنامه‌ریزی اصلاحات ارضی بود را برکنار کرد و با همراهی حزب ملی لایحه ازدیاد سهم کشاورزان علیه طرح تقسیم اراضی شاه را طراحی کرد،  برپایه این لایحه مالکیت زمین همچنان در دست مالکین بزرگ میماند و در عوض10% سهم برای کشاورزان پیشبینی شده بود. تا آن زمان مالک بزرگ 100% بهره مالکانه می برد با این لایحه مصدق، سهم مالکان 80%، سهم کشاورزان 10% و 10% نیز برای امور چرخاندن روستا از جمله ساخت مسجد و غیره در نظر گرفته شده بود، این در حالی بود که با برنامه تقسیم اراضی محمد رضاشاه، مالکیت زمینها به کشاورز داده می‌شد و بهره 100% نیز به کشاورز تعلق میگرفت.
 با وجود این اقدامات، محمد رضا شاه از تصمیم خود منصرف نشد و  تا سال 1331 صدها هکتار از زمینهای سلطنتی را به کشاورزان واگذار کرد، مصدق که واگذاری زمینهای سلطنتی را مقدمه ای برای واگذاری دیگر زمینهای بزرگ ایران (از جمله زمینهای خودش و اقوامش) میدانست در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۳۲ با سوءاستفاده از اختیاراتی که داشت املاک سلطنتی را مصادره کرد و املاک را جزو زمین‌های خالصه درآورد تا بدین ترتیب جلوی تقسیم زمینهای سلطنتی بین کشاورزان گرفته شود
پس از سرنگونی دولت مصدق در روز رستاخیز ملی 28 امرداد 1332  محمد رضا شاه  برنامه اصلاحات ارضی را با اراده استوار خود دنبال کرد، و بقیه زمینهای سلطنتی را هم به کشاورزانی که روی آن زمینها کار میکردند واگذار کرد
در سال ۱۳۳۴ با تصویب قانون فروش خالصجات و تقسیم آن میان کشاورزان مرحله دوم اصلاحات شروع شد.  بر اساس این قانون تمامی زمینهای کشاورزی دولتی (58000 هکتار) باید به کشاورزانی که خود روی آن زمینها کشاورزی میکردند فروخته میشد و کشاورزان هم موظف بودند بهای زمین را در اقساط بیست ساله به دولت پرداخت کنند.
مرحله سوم اصلاحات ارضی در یک برنامه گسترده رفورم اجتماعی و اقتصادی یا انقلاب شاه و مردم که انقلاب سفید نیز نامیده می‌شود گنجانیده شد. منشور شش ماده‌ای انقلاب شاه و مردم اصول اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران را زیر و رو کرد، این منشور دربرگیرنده اصلاحات ارضی (مرحله سوم)، ملی کردن جنگل‌ها و مراتع، فروش سهام کارخانجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی، سهیم کردن کارگران در سود کارخانه‌ها، اصلاح قانون انتخابات ایران به منظور دادن حق رای به زنان و دادن حقوق برابر سیاسی با مردان به بانوان ایرانی و ایجاد سپاه دانش بود. به موجب این منشور مالکان بزرگ می بایستی زمین‌ها را به کشاورزانی که روی آن کار می‌کردند بفروشند. روحانیت به رهبری خمینی و جبهه ملی به تقلید از خمینی بارها مخالفت خود را با منشور شش ماده ای و مخصوصا اصلاحات ارضی و دادن حق رای به زنان اعلام کردند، اعلامیه شرم آور جبهه ملی در 20 آبان 1341 با عنوان  «بازگشت به استبداد» از جمله این ابراز مخالفتها بود. اعضای جبهه ملی در آن زمان عبارت بودند از سنجابی، شاپور بختیار، مهدی بازرگان، یدالله سحابی و تعدادی دیگر از ادامه دهندگان راه مصدق.
با همه این سنگ اندازی ها، در ۶ بهمن ۱۳۴۱ همه‌پرسی در ایران انجام شد که به تایید منشور شش گانه انقلاب شاه و مردم از سوی مردم انجامید، روحانیون، جبهه ملی و حتی حزب توده که به واقع در این رفراندم شکست خورده بودند و تمام تبلیغاتشان برای رای نه به رفراندم از سوی مردم رد شده بود همچنان به مخالفت خود با این منشور ادامه دادند و با همکاری هم شورش 15 خرداد 1342 را ترتیب دادند، این شورش از سوی مردم مورد استقبال قرار نگرفت و در نهایت با شکست کامل به کار خود پایان داد.

 توضیحات:
در ایران ۹۳ مالک بزرگ یا فئودال یا زمین‌دار بزرگ وجود داشت
ده بزرگترین فئودال‌ها در ایران عبارت بودند از:


    ۱- حضرت اقدس والا آقای عضدالسلطان - شوهر خواهر محمد مصدق
    ۲- حضرت مستطابه علیه عالیه، حضرت علیا، دامت شوکت‌ها، زن مظفزالدین شاه، خاله محمد مصدق
    ۳- حضرت والا آقای فرمانفرما - دایی محمد مصدق
    ۴- جناب آفای امام جمعه - برادر زن محمد مصدق
    ۵- جناب حاجی ناصرالسلطنه - برادر شوهر مادر محمد مصدق
    ۶- جناب مستطاب اجل آقای وزیر دفتر ( میرزا حسین) - برادر محمد مصدق
    ۷- نجم‌السلطنه - مادر محمد مصدق
    ۸- جناب آقای ظهیرالاسلام - برادر زن محمد مصدق
    ۹- جناب وکیل‌الملک (میرزا فضل‌الله) - شوهر مادر محمد مصدق
    ۱۰- جناب محمد مصدق‌السلطنه


۱۳۹۱ بهمن ۱, یکشنبه

چرا بنیصدر را نمیتوان جزء اپوزیسیون محسوب کرد

با فرض نادیده گرفتن همه اشتباهات و خیانتهای دهه پنجاه ابوالحسن بنیصدر و بی تفاوت بودن نسبت به همه سنگ اندازیها و دروغ پراکنیهای ایشان بر علیه اپوزیسیون متاسفانه ایشان همچنان اصرار بر دو خیانت بی شرمانه خود دارند
یکی از این خیانتها  اسم سایت ایشان است  ایشان با کمال بی شرمی و پررویی که نشانه ای از فطرت خائنانه ایشان است اسم سایتشان را انقلاب اسلامی گذاشته اند که حتی میتوان آن را به تعلقات ایشان به حکومت آخوندی تعبیر کرد اما خیانت مهمتر ایشان تحریف پرچم ملی کشور عزیزمان ایران است ایشان با وجود اینکه  علامت خرچنگ را از روی پرچم سه رنگ ایران پاک کرده اند اما به شکلی بی شرمانه پرچم سه رنگ ایران را بدون نشان شیر و خورشید در سایت انقلاب اسلامی خود قرار داده اند که به هیچ وجه برای آزادی خواهان و عاشقان ایران قابل تحمل نبوده و نخواهد بود
تا زمانی که ایشان بر این دو خیانت خود اصرار دارند به هیچ وجه جزء اپوزیسیون محسوب نمیشوند سابقه خیانت به ایران از طرف هر شخص یا گروهی را شاید بتوان به عنوان اشتباه تعبیر کرد اما اصرار بر خیانت به هیچ وجه قابل بخشش نیست و باید خط قرمز اپوزیسیون محسوب شود.


۱۳۹۱ دی ۲۹, جمعه

آش دل آشوب شاه ستیزی، دست پخت آیت الله bbc

پخش به اصطلاح مستتندی با نام "سقوط یک شاه"  از ببیبیسی باعث اعتراضات گسترده در دنیای مجازی خصوصا در فیسبوک بیبیسی شد، این نا مستند که توسط یک توده ای کارگردانی شده، و یک آخوند زاده آن را گویندگی کرده است به واقع یاد آور اتحاد ارتجاع سرخ و سیاه در سال 57 بود که آن هم توسط بی بی سی ممکن شده بود، این نمایش با تحریف تاریخ و پخش گزینشی گفتار شاه فقید و جعل حقایق تاریخی، تلاش نخ نمایی را برای تقدس بخشیدن به خیانت ایران ستیزان و اوباش ۵۷ به شکلی ننگین به نمایش گذاشت.
مهملات و یاوه سرایی های این نمایش به هدی بود که به کار بردن عبارات ایران برباد دهی مانند امام خمینی، شریعتی یک مبارز آزادیخواه، شاه خائن و... در آن عادی مینمود، تکیه کلام اصلی این فحشنامه مستند ادعای دیکتاتوری شاه بود که بارها تکرار شد، این در حالیست که مردم جهان هنوز فراموش نکرده اند چگونه سربازان انگلیسی در دهه هفتاد مردم ایرلند شمالی را به رگبار میبستد و به پاس این آدم کشیشان از ملکه انگلیس مدال شجاعت دریافت میکردند آیا ایران در آن زمان باید سوئد 2012 میبود؟ مگر در آن سالها انگلیس کمونیستها را زندانی و حتی شکنجه نمیکرد که بیبیسی و به دمبالش شاه ستیزها به واسطه برخورد شاه با کمونیستها به او لقب دیکتاتور داده اند؟ اینگونه برخوردهای مقرضانه امروز در ببین مردم ایران و خصوصا جوانان خریدار ندارد و تکرارش تنها باعث بدنامی گوینده میشود.
اما ماهیت ایران ستیز  بی بی سی و کارکنانش در آخر این نمایش کاملا آشکار و هویدا شد، جایی که راوی آخوند زاده با شور و هیجان از پایان 2500 سال تمدن شاهنشاهی ایران توسط به قول خودش آیت الله خمینی گفت، جمله ای که  سه سال بعد از شورش 57 هم توسط بی بی سی و به شکلی دیگر گفته شده بود،  در آن زمان گوینده بی بی سی گفته بود "مردم ایران باید برای همیشه دروازهای تمدن 2500 ساله را فراموش کنند و به فکر داشتن زندگی همسطح مردم افغانستان باشند" اینگونه جمله های کینه توزانه تنها نشانه حسادت و درماندگی انگلیس در برابر تاریخ باستان ایران است و یادآور خشم انگلیس و ملکه اش نسبت به برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی ایران است. 
بیبیسی و کارکنان پشت به میهن کرده اش به خیال خود با گفتن این جملات آخرین میخها را بر تابوت تمدن و فرهنگ ایران میکوبند اما نمیدانند این جملات ماهیت خصمانه آنها نسبت به ایران را آشکارتر میکند و به مانند بنزینی آتش خشم عاشقان ایران را نسبت به انگلیس و همدستانش شعله ورتر میکند این خیال پردازیهای کودکانه نشانه دور بودن بیبیسی از واقعیات جامعه ایران است چرا که عشق مردم ایران به شاه و خانواده سلطنتی، سابقه ای 2500 ساله دارد و به زودی آخوندهای اشغالگر را به جای اصلیشان میفرستد.