۱۳۹۱ اسفند ۱۰, پنجشنبه

سنگ قبر 50 هزار تنی رضاشاه یکی از بزرگترین دروغهای انقلابیون!

پیش از انقلاب 57 ، توده ایها با آب و تاب خاصی از آوردن سنگ قبری برای رضا شاه با وزن 50 هزار تن  میگفتند که از بهترین مرمر سیاه یکپارچه تهیه شده است! دشمنان پهلوی بدون اینکه معنی 50 هزار تن سنگ یکپارچه را بدانند، آنقدر این دروغ خنده دار را تکرار کردند تا برای خودشان به یک واقعیت محض تبدیل شد، طوری که سالها بعد از انقلاب 57 علی مرادی مراغه ای، در پایان فصل دوم از کتاب خود با عنوان «از زندان رضا شاه تا صدر فرقه دموکرات آذربایجان» که در سال 82 چاپ شده است یک بار دیگر به این داستان تخیلی اشاره کرده و آن را نشانه ظلم پهلویها بر مردم دانسته!


مطالب مرتبط:

۱۳۹۱ اسفند ۹, چهارشنبه

نهم اسفند تظاهرات مردم در حمایت از شاه و بر علیه مصدق (شکست کودتای اسفند - بخش چهارم)


ﺑﺎ آگاهی ﺁﯾﺖ اﷲ ﮐﺎﺷﺎﻧﯽ، ﺁﯾﺖ اﷲ ﺑﻬﺒﻬﺎﻧﯽ، دﮐﺘﺮ ﺑﻘﺎﺋﯽ، ﺣﺴﻴﻦ مکی، ﻗﻮام اﻟﺴﻠﻄﻨﻪ و دﯾﮕﺮان از ﺧﺮوج ‫ﺷﺎﻩ و ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺁﻧﺎن ﺑﺎ سفر وﯼ، در ﻓﻀﺎﺋﯽ از ﺑﻴﻢ و ﺗﻮﻃﺌﻪ و ﺑﯽ اﻋﺘﻤﺎدﯼ و ﺗﺸﻮﯾﺶ، ﺟﻤﻊ ﮐﺜﻴﺮﯼ از ﻣﺮدم ‫ﺗﻬﺮان در ﺑﺮاﺑﺮ ﮐﺎخ ﺳﻠﻄﻨﺘﯽ ازدﺣﺎم ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﺎﻧﻊ ﻣﺴﺎﻓﺮت ﺷﺎﻩ ﺷﻮﻧﺪ. ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﻧﮕﺎر روزﻧﺎﻣﻪء ‫ﮐﻴﻬﺎن:
‫ «ﺗﺎ ﻧﺰدﯾﮑﯽ ﻇﻬﺮ، کلیه دکاﮐﻴﻦ ﺗﻌﻄﻴﻞ ﺷﺪﻧﺪ. (ﻣﺮدم) ﺑﻪ ﻣﻨﺰل ﺁﯾﺖ اﷲ ﺑﻬﺒﻬﺎﻧﯽ رﻓﺘﻨﺪ و از اﯾﺸﺎن ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ‫ﺑﻪ درﺑﺎر ﺑﺮوﻧﺪ و ﻣﺎﻧﻊ ﺣﺮﮐﺖ ﺷﺎهنشاه ﺷﻮﻧﺪ... ﻋﺪﻩ اﯼ ﺑﺎ ﺻﺪاﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ... ﻋﺪﻩ اﯼ در ﺑﺎزار ﻓﺮﯾﺎد ﻣﯽ زدﻧﺪ: ﺑﺠﻨﺒﻴﺪ! ﻣﻤﻠﮑﺖ از دﺳﺖ رﻓﺖ... در ﻧﺰدﯾﮏ ﮐﺎخ ﻣﺮﻣﺮ، زﻧﺎن، ﺗﻈﺎهر ات ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ و ﺧﻄﺎب ﺑﻪ ‫ﺳﺮﺑﺎزان و ﻣﺮدم ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻏﻴﺮت ﮐﺠﺎﺳﺖ؟ حمیت ﮐﺠﺎﺳﺖ؟ ﻣﻤﻠﮑﺖ از دﺳﺖ رﻓﺖ...» (موحد، ج ٢، ص‫693).
‫در ﺣﺎﻟﻴﮑﻪ ﻧﺸﺮﻳﺎت و روزﻧﺎﻣﻪ های ﺣﺰب ﺗﻮدﻩ ﺗﻈﺎهرات ﻧﻬـﻢ اﺳﻔﻨﺪ را  «ﺗﻈﺎهر ات ﻣﺸﺘﯽ ارازل و ‫اوﺑﺎش» و «زﻧﺎن ﺑﺪﮐﺎرﻩ» ﻧﺎﻣﻴﺪﻧﺪ، ﺧﺒﺮﻧﮕﺎر روزﻧﺎﻣﻪء شاهد ﮔﺰارش داد:
‫ «... ﺳﺎﻋﺖ از 14 ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﻮد، ﻧﺎﮔﻬﺎن ﺻﺪاﯼ ﻓﺮﯾﺎد جمعیتی ﮐﻪ ﺑﻪ دﺳﺘﻮر ﮐﺎﺷﺎﻧﯽ و ﺑﻬﺒﻬﺎﻧﯽ در ﺑﻴﺮون ﮐﺎخ ‫ﮔﺮدﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮدﻧﺪ و ﺷﻤﺎرﯼ ﮐﻔﻦ ﭘﻮش هم در ﻣﻴﺎن ﺁﻧﺎن دﯾﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﺪ و ﭘﺴﺮ ﮐﺎﺷﺎﻧﯽ و ﭼﻨﺪ روﺣﺎﻧﯽ در ‫ﭘﻴﺸﺎﭘﻴﺶ ﺁﻧﺎن ﺑﻮدﻧﺪ، در داﺧﻞ ﮐﺎخ ﺳﻠﻄﻨﺘﯽ ﺑﻪ ﮔﻮش رﺳﻴﺪ. ﺑﻪ ﺟﺰ جمعیت ﺑﺎزارﯼ، اﻓﺮاد واﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺣﺰب ‫زﺣﻤﺘﮑﺸﺎن ﮐﻪ خود ﺑﻘﺎﺋﯽ - رهبر ﺣﺰب - ﭘﻴﺸﺎﭘﻴﺶ ﺁﻧﺎن ﺑﻮد، و ﮔﺮوهی از اﻓﺴﺮان بازﻧﺸﺴﺘﻪ و ﺗﻴﻤﺴﺎران ‫ﺑﻠﻨﺪﭘﺎﯾﻪ - ﭼﻮن اﻣﻴﺮاﺣﻤﺪﯼ و ﺷﺎﻩ ﺑﺨﺘﯽ و گرزن و ﮔﻴﻼﻧﺸﺎﻩ و ﺟﻤﻌﯽ از درﺟﻪ داران و ﻧﻴﺰ ﮔﺮوﻩ ورزﺷﮑﺎران ‫ﺑﺎﺷﮕﺎﻩ ﺗﺎج، همراه ﺳﺮﮔﺮد ﺧﺴﺮواﻧﯽ – ﻣﺪﯾﺮ ﺑﺎﺷﮕﺎﻩ – در ﺟﻠﻮﯼ ﮐﺎخ ﺳﻠﻄﻨﺘﯽ ﮔﺮد ﺁﻣﺪﻩ، ﻓﺮﯾﺎد ﺁﻧﺎن ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺪارﯼ از ﺷﺎﻩ در ﻓﻀﺎ ﻃﻨﻴﻦ اﻓﮑﻨﺪ. در ﺑﻴﺮون ﮐﺎخ، ﯾﮏ ﮔﺮوﻩ ﭼﻨﺪ ﺻﺪ ﻧﻔﺮﯼ از ﺑﺎﻧﻮان ﻧﻴﺰ دﯾﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ. در ‫ﭘﻴﺸﺎﭘﻴﺶ ﺁﻧﺎن ﺧﺎﻧﻤﯽ ﺟﻮان ﺑﻨﺎم ﻣﻠﮑﻪ اﻋﺘﻀﺎدﯼ در اﺗﻮﻣﻮﺑﻴﻞ روﺑﺎز، اﯾﺴﺘﺎدﻩ و ﺑﺎ ﻣﻴﮑﺮوفنی در دﺳﺖ، ﭘﻴﺎم ‫ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﺎد و ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺪارﯼ ﺷﺎﻩ ﺷﻌﺎر ﻣﯽ داد و ﻓﺮﯾﺎد ﻣﯽ زد:  «ﺷﺎﻩ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﮐﺸﻮر را ﺗﺮﮎ ﮐﻨﺪ». (اﺑﺮاهیم ‫ﺻﻔﺎﺋﯽ، ص 247 ﺑﻪ ﻧﻘﻞ از: ﻣﺘﻴﻨﯽ، ص 336).
در اﯾﻦ هنگام، مصدق ﮐﻪ ﺑﺮاﯼ ﻣﺸﺎﯾﻌﺖ و ﺧﺪاﺣﺎﻓﻈﯽ ﺑﺎ ﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﮐﺎخ رﻓﺘﻪ ﺑﻮد، ﺑﺎ ﺗﻈﺎهر ات ﺧﺸﻤﮕﻴﻨﺎﻧﻪ ‫ﻣﺮدم، دﭼﺎر ﺗﺮس و ﺗﺸﻮﯾﺶ ﮔﺮدﯾﺪ و ﻟﺬا ﺗﻮﺳﻂ راﻧﻨﺪﻩ ﺷﺎﻩ از ﯾﮑﯽ از درهای ﻓﺮﻋﯽ ﮐﺎخ، ﺑﻪ ﺑﻴﺮون هداﯾﺖ شد.
‫ﮔﺰارش سفیر آمریکا (هندرسون) از ﺳﺎﻋﺎت ۵ ﺗﺎ ٧ شب ﻧﻬﻢ اﺳﻔﻨﺪ ١٣٣١:
«هزاران ﻧﻔﺮ از ﻣﺮدم در ﺧﻴﺎﺑﺎن ﮐﺎخ، راﻩ را ﺑﺮ مصدق ﺑﺴﺘﻪ و ﺑﻪ ﺗﻈﺎهر ات و ﭘﺸﺘﻴﺒﺎﻧﯽ از ﺷﺎﻩ ﭘﺮداﺧﺘﻨﺪ... ‫ﺑﻬﻨﮕﺎم ﻣﺮاﺟﻌﺖ مصدق، ﺟﻴﭗ های ﭘﺮ از مردم ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺧﺎﻧﻪء مصدق در ﺣﺮﮐﺖ ﺑﻮدﻧﺪ. ﺗﻈﺎهر ﮐﻨﻨﺪﮔﺎن ﺑﺎ ‫ﺟﻴﭗ ﺑﻪ درِ ﺧﺎﻧﻪء مصدق ﮐﻮﺑﻴﺪﻧﺪ و ﺑﺮ ﻣﺤﺎﻓﻈﻴﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﻏﻠﺒﻪ ﯾﺎﻓﺘﻨﺪ. مصدق ﺑﺎ ﭘﻴﮋاﻣﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﻟﮑﻦ ﺧﺎﻧﻪ رﻓﺖ ﺗﺎ ‫ﺟﻤﺎﻋﺖ را ﺁرام ﮐﻨﺪ، وﻟﯽ ﺑﺎ هو و جنجال ﺁﻧﺎن روﺑﺮو ﮔﺮدﯾﺪ، ﺑﻨﺎﭼﺎر مصدق ﺑﺮاﯼ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﺗﺤﺮﯾﮑﺎت عمال  ‫اﻧﮕﻠﻴﺴﯽ، ﺗﻮﺳﻂ ﻋﻼء از ﻧﻴﺮوهای ﮔﺎرد شاهنشاهی ﮐﻤﮏ ﺧﻮاﺳﺖ و ﺳﺮاﻧﺠﺎم، ﺑﺎ همان  ﭘﻴﮋاﻣﻪ از دﯾﻮار پشت ﺧﺎﻧﻪ، ﺑﺎﻻ رﻓﺘﻪ و همراه ﺑﺎ ﻓﺎﻃﻤﯽ ﺑﺎ اﺗﻮﻣﻮﺑﻴﻞ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻘﺼﺪﯼ ﻧﺎﻣﻌﻠﻮم ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮد. در ﺳﺎﻋﺖ ۵ ﺑﻌﺪ ‫از ﻇﻬﺮ، هنوز هزاران ﻧﻔﺮ در اﻃﺮاف ﺧﺎﻧﻪء مصدق و ﺷﺎﻩ ﺟﻤﻊ ﺑﻮدﻧﺪ و ﺗﻈﺎهر ات ﺑﻪ ﻧﻔﻊ ﺷﺎﻩ، اداﻣﻪ داﺷﺖ. ‫ﺷﺎﻩ از ﺑﺎﻟﮑﻦ ﮐﺎخ، ﺑﺎ ﻣﺮدم ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺖ و اﻧﺼﺮاف ﺧﻮد را از ﻣﺴﺎﻓﺮت اﻋﻼم ﮐﺮد».

تهران، روبروی کاخ مرمر، 9 اسفند 1331
..............ادامه در بخش بعدی.................
قسمتهایی از کتاب ‫«دﮐﺘﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﻣﺼﺪق ﺁﺳﻴﺐ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﻳﮏ ﺷﮑﺴﺖ» نوشته علی میرفطرس

مطالب مرتبط:

۱۳۹۱ اسفند ۶, یکشنبه

ششم اسفند طراحی نقشه خروج شاه از ایران (شکست کودتای اسفند – بخش سوم)

در ﺷﺮاﯾﻂ روﺣﯽ ﺑﺴﻴﺎر دﺷﻮار - ﮐﻪ ﺷﺎﻩ از ﺳﻠﺐ ﺣﻘﻮق ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﺧﻮد ﺗﻮﺳﻂ مصدق و ﺑﯽ ﺣﺮﻣﺘﯽ ‫اﻓﺴﺮان ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﯾﺶ، اﻓﺴﺮدﻩ و ﭘﺮﯾﺸﺎن اﺳﺖ و ﺑﻘﻮل همسرش - ﺛﺮﯾﺎ اﺳﻔﻨﺪﯾﺎرﯼ -  «ﻓﻀﺎﯼ ﮐﺎخ اﺧﺘﺼﺎﺻﯽ ﺑﺮاﯼ ﻣﺎ ﻏﻴﺮﻗﺎﺑﻞ تحمل ﺷﺪﻩ ﺑﻮد و ﺷﺎﻩ، ﻧﻴﻤﻪ ﺷﺒﺎن ﻣﺮا از ﺧﻮاب ﺑﻴﺪار ﻣﯽ ﮐﺮد ﺗﺎ ﻣﺤﺾ اﺣﺘﻴﺎط، ‫اﺗﺎق ﻣﺎن را ﻋﻮض ﮐﻨﻴﻢ. ﺷﺐ ها در ﺣﺎﻟﻴﮑﻪ اﺳﻠﺤﻪ اﯼ زﯾﺮ ﺑﺎلش ﺧﻮد ﮔﺬاﺷﺘﻪ اﯾﻢ ﺑﻪ رﺧﺘﺨﻮاب ﻣﯽ روﯾﻢ و ‫هر  ﺑﺎر ﮐﻪ ﺑﺮ سر ﻣﻴﺰ ﻏﺬا ﻣﯽ ﻧﺸﻴﻨﻴﻢ، ﯾﮏ دﺳﺖ ﻣﺎن ﻗﺒﻀﻪء اﺳﻠﺤﻪ را ﻣﯽ ﻓﺸﺎرد و ﻣﺤﻤﺪرﺿﺎ از ﺧﻮردن ‫ﻏﺬاﯾﯽ ﮐﻪ در ﺑﺮاﺑﺮش ﻣﯽ ﮔﺬارﻧﺪ ﭘﺮهیز  ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﭼﻮن ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﺑﺨﻮاهند ﻣﺴﻤﻮﻣﺶ ﮐﻨﻨﺪ.... » 
ﺑﺎ توجه ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ های ﭘﺎﯾﺪار دﮐﺘﺮ مصدق ﺑﺎ رﺿﺎ ﺷﺎﻩ، (ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻧﻘﺶ وﯼ در ﺑﺮﮐﻨﺎرﯼ اﺣﻤﺪ ﺷﺎﻩ و ‫اﻧﻘﺮاض ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻗﺎﺟﺎر) و ﺑﺎ توجه ﺑﻪ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻋﻤﻠﮑﺮدهای مصدق در ﻃﻮل ﺳﻠﻄﻨﺖ ﻣﺤﻤﺪرﺿﺎ ﺷﺎﻩ، ﺁﯾﺎ ‫مصدق در ﺳﻮداﯼ ﺳﻴﺎست دﯾﮕﺮﯼ ﺑﻮد؟
مصدق ﮐﻪ اﺣﻤﺪﺷﺎﻩ را ﺑﻌﻨﻮان  «ﭘﺎدﺷﺎﻩ ﺟﻮاﻧﺒﺨﺖ» و «ﺷﺎهِ وﻃﻦ ﭘﺮﺳﺖ» ﺑﺎرها ﻣﻮرد ﺳﺘﺎﯾﺶ و ‫ﺗﻤﺠﻴﺪ ﻗﺮار دادﻩ ﺑﻮد، ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﮐﻪ در ﺳﻮداﯼ ﺑﺎزﮔﺸﺖ و اﺳﺘﻘﺮار مجدد ﺳﻠﻄﻨﺖ ﻗﺎﺟﺎرها ﺑﻮد، در اﯾﻦ ﺑﺎرﻩ، ‫ﺣﺴﻴﻦ مکی ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﺪ:
«دﮐﺘﺮ مصدق، ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﺷﺎﻩ را ﺑﺮﮐﻨﺎر ﮐﻨﺪ و مطمئنا ﭼﻨﻴﻦ ﺑﻮد. از اواﯾﻞ ﻣﺮداد ﻣﺎﻩ ١٣٣١، اﮐﺒﺮ  ‫ﻣﻴﺮزاﯼ ﺻﺎرم اﻟﺪوﻟﻪ را ﻓﺮﺳﺘﺎدﻧﺪ ﺑﻪ اروﭘﺎ ﺗﺎ ﺑﺎ بچه های ﻣﺤﻤﺪ ﺣﺴﻦ ﻣﻴﺮزا - وﻟﻴﻌﻬﺪ اﺣﻤﺪ ﺷﺎﻩ - ﻣﻼﻗﺎت ‫ﮐﻨﺪ. دﮐﺘﺮ مصدق ﮐﻪ ﻃﺒﻴﺐ ﻣﺨﺼﻮص ﻣﺤﻤﺪ ﺣﺴﻦ ﻣﻴﺮزا ﺑﻮد، ﮔﻔﺖ: بچه های ﻣﺤﻤﺪ ﺣﺴﻦ ﻣﻴﺮزا ﻗﺒﻮل ‫ﻧﮑﺮدﻧﺪ» (مکی، ج ١، ص ١٩١؛ ﻣﺘﻴﻨﯽ، ص 348).
در ‫ﭼﻨﻴﻦ ﺷﺮاﯾﻄﯽ (ﺑﺎ توجه ﺑﻪ وﺟﻮد ﭘﻴﺸﻨﻬﺎدات ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﻧﻔﺖ)، مصدق در ﻣﻼﻗﺎﺗﯽ ﺑﺎ ﺷﺎﻩ، ﭘﻴﺸﻨﻬﺎد ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ‫ﮐﻪ  «ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺎﺷﺪ اﻋﻠﻴﺤﻀﺮت ﻣﺪﺗﯽ در ﺧﺎرج از ﮐﺸﻮر ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ ﺗﺎ اوﺿﺎع ﺁرام ﮔﻴﺮد. ﺷﺎﻩ از ﭘﻴﺸﻨﻬﺎد مصدق ‫اﺳﺘﻘﺒﺎل ﻧﻤﻮد و ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﮐﯽ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺪ از ﮐﺸﻮر ﺧﺎرج ﺷﻮد؟ مصدق ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد: همینﺷﻨﺒﻪ ٩ اﺳﻔﻨﺪ ﻣﺎﻩ ‫١٣٣١.
‫هندرسون در ﮔﺰارش ﺧﻮد ﺑﻪ ﺗﺎرﯾﺦ 25 ﻓﻮرﯾﻪ 1953 (۶ اﺳﻔﻨﺪ ١٣٣١) ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﺪ:
«اﻣﺮوز ﺻﺒﺢ، ﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﻋﻼء (وزﯾﺮ درﺑﺎر) ﮔﻔﺘﻪ اﺳﺖ ﮐﻪ اﻋﺼﺎﺑﺶ ﭼﻨﺎن ﺧﺮاب اﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺪ ﺗﺎ ٢٨ ﻓﻮرﯾﻪ ‫(٩ اﺳﻔﻨﺪ) در ﺗﻬﺮان ﺑﻤﺎﻧﺪ و ﻣﯽ خواهد، صبح ٧ اﺳﻔﻨﺪ ﺑﺎ اﺗﻮﻣﻮﺑﻴﻞ رواﻧﻪ ﺑﻐﺪاد ﺷﻮد و از ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻪ اروﭘﺎ ﻋﺰﯾﻤﺖ ‫ﻧﻤﺎﯾﺪ. مصدق ﻧﻴﺰ ﮔﻔﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﺷﺎﻩ همینﻓﺮدا رواﻧﻪ ﺷﻮد، اما ﺑﻪ اﺻﺮار ﻋﻼء، ﻗﺎﻧﻊ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺣﺮﮐﺖ ‫ﺷﺎﻩ ﺗﺎ روز ﺷﻨﺒﻪ ﺑﻪ ﺗﺄﺧﻴﺮ اﻓﺘﺪ».
‫ﺑﺎ آگاهی ﺁﯾﺖ اﷲ ﮐﺎﺷﺎﻧﯽ، ﺁﯾﺖ اﷲ ﺑﻬﺒﻬﺎﻧﯽ، دﮐﺘﺮ ﺑﻘﺎﺋﯽ، ﺣﺴﻴﻦ مکی، ﻗﻮام اﻟﺴﻠﻄﻨﻪ و دﯾﮕﺮان از ﺧﺮوج ‫ﺷﺎﻩ، در ﻓﻀﺎﺋﯽ از ﺑﻴﻢ و ﺗﻮﻃﺌﻪ و ﺑﯽ اﻋﺘﻤﺎدﯼ و ﺗﺸﻮﯾﺶ، با این سفر مخالفت میکنند.
..............ادامه در بخشهای بعدی.................
بخشهایی از کتاب ‫«دﮐﺘﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﻣﺼﺪق ﺁﺳﻴﺐ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﻳﮏ ﺷﮑﺴﺖ» نوشته علی میرفطرس

مطالب مرتبط:

۱۳۹۱ اسفند ۴, جمعه

تهدید به استعفای دکتر مصدق و شرایطش برای بازگشت (شکست کودتای اسفند – بخش دوم)

بخش قبلی

سفیر آمریکا (هندرسون) در ﮔﺰارش ﺧﻮد ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﺪ:
‫«مصدق ﮐﻪ اﻧﮕﻠﻴﺴﯽ ها را ﺑﻴﺮون راﻧﺪﻩ، ﻣﺠﻠﺲ ﺷﻮراﯼ ملی را ﻓﻠﺞ ﮐﺮدﻩ و ﻣﺠﻠﺲ ﺳﻨﺎ را ﻧﻴﺰ ﻣﻨﺤﻞ ﻧﻤﻮدﻩ، ‫همه ﺳﻴﺎﺳﺘﻤﺪاران ﻣﻌﺮوف را ﺗﺎرو و ﻣﺎر ﮐﺮدﻩ و ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻨﺼﺒﺎن ارﺷﺪ ﻟﺸﮕﺮﯼ و ﮐﺸﻮرﯼ را از ﮐﺎر ﺑﺮﮐﻨﺎر ‫ﻧﻤﻮدﻩ و ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻋﻀﻮ ﺧﺎﻧﺪان ﺳﻠﻄﻨﺘﯽ را ﺑﻪ ﺗﺒﻌﻴﺪ ﻓﺮﺳﺘﺎدﻩ، اﯾﻨﮏ ﺑﻪ ﺳﺮاغ ﺷﺎﻩ رﻓﺘﻪ اﺳﺖ. ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻌﺪ از ‫ﺷﺎﻩ، ﻧﻮﺑﺖ ﻣﺠﻠﺲ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﺨﻮاهد ﺧﻮد را از شر ﺁن ﻧﻴﺰ ﺑﺮهاﻧﺪ ... مصدق، ﻣﺮدﯼ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻘﻬﻮر ‫اﺣﺴﺎﺳﺎت و ﭘﻴﺸﺪاورﯼ ها و ﺑﺪﮔﻤﺎﻧﯽ های ﺧﻮﯾﺶ اﺳﺖ و ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﺴﻴﺎرﯼ از اﻋﻀﺎء ﺧﺎﻧﺪان ﻗﺎﺟﺎر، ﮐﻴﻨﻪاﯼ ‫ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺷﺎﻩ دارد. او ﺷﺎﻩ را ﺑﻪ ﭼﺸﻢ  «ﻓﺮزﻧﺪ ﺁن شیاد و ﺳﺘﻤﮑﺎر» (رﺿﺎ ﺷﺎﻩ) ﻣﯽ ﻧﮕﺮد ‫ﮐﻪ هموارﻩ در ﺗﻀﻌﻴﻒ ﻗﺪرت و اﻋﺘﺒﺎر او ﻣﯽ ﮐﻮﺷﺪ ...». (10 ﻣﺎرس 1953 = 19 اﺳﻔﻨﺪ ١٣٣١)
ﭼﻨﺎﻧﮑﻪ ﺧﻮاهیم دﯾﺪ، ﺣﻮادث ﺑﻌﺪﯼ (خصوصا در 25 ﻣﺮداد ٣٢) ﺗﻤﺎﯾﻼت ﭘﻨﻬﺎن مصدق ﯾﺎ اﻧﮕﻴﺰﻩ های دروﻧﯽ ‫ﯾﺎران ﻧﺰدﯾﮏ او (خصوصا دﮐﺘﺮ ﺣﺴﻴﻦ ﻓﺎﻃﻤﯽ) را ﺁﺷﮑﺎر ﺳﺎﺧﺖ.
در ﭼﻨﺎن ﺷﺮاﯾﻄﯽ، ﺑﺎ ﻣﺘﻬﻢ ﮐﺮدن ﺷﺎﻩ و درﺑﺎرﯾﺎن ﺑﻪ  «ﻣﺪاﺧﻠﻪ و ﺗﺤﺮﯾﮏ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎن»، مصدق اﻋﻼم ﮐﺮد ﮐﻪ ‫ﺑﺰودﯼ اﺳﺘﻌﻔﺎء خواهد داد و ﺑﻪ ﻣﺮدم خواهد ﮔﻔﺖ ﮐﻪ در ﺑﺮاﺑﺮ ﺗﺤﺮﯾﮑﺎت ﺷﺎﻩ و درﺑﺎر از اﺟﺮاﯼ وﻇﺎﯾﻒ ﺧﻮد ‫ﺑﺎزﻣﺎﻧﺪﻩ اﺳﺖ. ﺷﺎﻩ از ﻋﻼء (وزﯾﺮ درﺑﺎر) ﺧﻮاﺳﺖ ﺗﺎ ﭘﺎدرﻣﻴﺎﻧﯽ ﮐﻨﺪ و مصدق را از اﯾﻦ ﮐﺎر ﺑﺎزدارد. ﻋﻼء در روز دوم اﺳﻔﻨﺪ ﻣﺎﻩ ١٣٣١ ﺑﻪ ﻧﺰد مصدق رﻓﺖ و در ﺑﺮاﺑﺮ اﻋﺘﺮاﺿﺎت مصدق درﺑﺎرﻩ ﺗﺤﺮﯾﮑﺎت ﺷﺎﻩ، ﮔﻔﺖ:  «ﺷﺎﻩ هموارﻩ ﺑﺎ ﻧﻈﺮ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎن مصدق ﺑﺮاﯼ ﺑﺮﮐﻨﺎر ﺳﺎﺧﺘﻦ او ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ». ... اﯾﻦ سخن ﻋﻼء ﺑﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ در ‫ﮔﺰارش های هندرسون بعدها منتشر شد، ﮐﺎملا درﺳﺖ و ﺻﺎدﻗﺎﻧﻪ ﺑﻮد.
در هر  ﺣﺎل، ﺑﺎ ﮐﻮﺷﺶ ﮐﻤﻴﺘﻪ هفت ﻧﻔﺮﻩ ﻣﺠﻠﺲ در ﻣﻼﻗﺎت های متعدد ﺑﺎ ﺷﺎﻩ و مصدق از ﺟﻤﻠﻪ، ﻗﺮار ‫ﺷﺪ:
اولا: ﺷﺎﻩ، اﻓﺴﺮان ارﺗﺶ را ﺁﮔﺎﻩ ﺳﺎزد ﮐﻪ از اﯾﻦ ﭘﺲ، دﺳﺘﻮر از ﻧﺨﺴﺖ وزﯾﺮ خواهند  ﮔﺮﻓﺖ.
ﺛﺎنیا: ﺷﺎﻩ ﺑﺎﯾﺪ دﺷﻤﻨﺎن مصدق را ﺑﻪ درﺑﺎر راﻩ ﻧﺪهد و از ﻣﻼﻗﺎت ﺑﺎ ﺁﻧﺎن ﺧﻮددارﯼ ﮐﻨﺪ،
ﺛﺎﻟثا: ﺷﺎﻩ از ﺗﻘﺴﻴﻢ اراﺿﯽ ﺳﻠﻄﻨﺘﯽ در ﻣﻴﺎن رﻋﺎﯾﺎ دﺳﺖ ﺑﺮدارد ... ﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﺎن ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد ﮐﻪ ‫ﺷﺮط اول و دوم را ﺑﻪ ﮐﺎر خواهد ﺑﺴﺖ، اما ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻘﺴﻴﻢ اراﺿﯽ ﺑﻴﻦ رﻋﺎﯾﺎ ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﮐﺸﻮر، ‫ﺿﺮورت دارد و ﺣﺎﺿﺮﺳﺖ ﮐﻪ در اﯾﻦ ﺑﺎرﻩ ﺑﺎ دﮐﺘﺮ مصدق ﻣﺬاﮐﺮﻩ ﮐﻨﺪ. (موحد، ج ٢، ﺻﺺ 689-690)
اﯾﻦ ﺗﻮاﻓﻖ، ﻣﻮﺟﺐ ﻧﺎرﺿﺎﯾﺘﯽ ﺁﯾﺖ اﷲ ﮐﺎﺷﺎﻧﯽ، ﺣﺴﻴﻦ مکی و ﺑﺴﻴﺎرﯼ از ﺳﻴﺎﺳﺘﻤﺪاران دﯾﮕﺮ ﺷﺪ. مکی ‫ﮐﻪ  «ﺷﺎﻩ را ﻣﺜﻞ ﻣﻮم در دﺳﺖ مصدق» ﻣﯽ داﻧﺴﺖ، ﺗﻮاﻓﻖ ﺷﺎﻩ ﺑﺎ مصدق را ﺑﺎﻋﺚ زﯾﺎدﻩ ﺧﻮاهی و ﺗﻘﻮﯾﺖ ‫روﺣﻴﻪ ﻗﺪرت ﻃﻠﺒﯽ مصدق و زﻣﻴﻨﻪ اﯼ ﺑﺮاﯼ ﺳﺮﻧﮕﻮﻧﯽ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺷﺎﻩ ارزﯾﺎﺑﯽ ﻣﯽﮐﺮد.
..............ادامه در بخشهای بعدی.................
بخشهایی از کتاب ‫«دﮐﺘﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﻣﺼﺪق ﺁﺳﻴﺐ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﻳﮏ ﺷﮑﺴﺖ» نوشته علی میرفطرس

مطالب مرتبط:



۱۳۹۱ اسفند ۲, چهارشنبه

کودتای سوم اسفند شروع حرکت ایران به سمت پیشرفت و مدرنیسم

تا قبل از کودتای سوم اسفند شش سال بود که مجلس شورای ملی بسته شده بود  و ایران عملا در اشغال ارتش روسیه بود.
در بهار 1299 ارتش انگلیسی که در شمال ایران علیه کمونیست‌ها می جنگید شکست خورد و به سمت بغداد عقبنشینی کرد. بلافاصله پس از خروج ارتش انگلیس ارتش سرخ روسیه وارد شمال ایران شد، میرزاکوچک خان به دیدارفرمانده ارتش سرخ رفت و در کشتی با او ملاقات کرد. طی اعلامیۀ مشترکی با هم به توافق رسیدند و در 15 خرداد 1299 دولت «جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران» را بوجود آوردند. بلشویک‌ها ارتش سرخ ایران را به سرکردگی احسان‌الله خان راه انداخته بودند، و در اواخر تابستان 1299 به همراه پیشه‌وری کوشش کردند که تهران را اشغال کنند ولی نیروهای قزاق با فرماندهی سرتیپ رضا خان جلوی کمونیست‌ها را گرفتند و تهران را نجات دادند. 
دولت ایران به نخست‌وزیری سپهدار شمال ایران را از دست رفته میدانست و برنامه‌ای را برای جا به جا کردن ساختمانهای دولتی به جنوب ایران در دست اجرا داشت. احمد شاه برنامه فرار به اروپا را ریخته بود و سفارت انگلیس نیز برآن بود که سفارت انگلستان را از تهران به اصفهان جا به جا کند.
25 دی ۱۲۹۹ احمد شاه به آگاهی سفیر انگلیس رساند که برآن است که سپهدار را از نخست‌وزیری برکنار کند و کابینه نوینی را به نخست‌وزیری حسن مستوفی تشکیل دهد. و همچنین برآن است که کشور ایران را مانند یک شهروند ترک کند و افزود که با برادرش ولیعهد محمد حسن میرزا پیشتر در این باره گفتگو کرده که وی شاه ایران شود ولی محمد حسن میرزا پیشنهاد احمد شاه را رد کرد.
در چنین اوضاع آشفته ای که از بی کفایتی دولت مرکزی ناشی میشد سید ضیا با تشکیل کمیته ای با نام کمیته آهن و جمع کردن تعدادی از سیاستمداران ضد بلشویک تصمیم به سرنگونی دولت مرکزی میگیرد، کلنل کاظم خان سیاح و مسعود کیهان از افسران ژاندارمری ضمن قبول همکاری تاکید کردند که نیروهای قزاق نیز باید از این برنامه پشتیبانی کنند. سیدضیا با محمد نخجوان تماس گرفت و از وی جویا شد که آیا آماده است که در کودتا علیه دولت ناتوان سپهدار اعظم شرکت کند؟ نخجوان درخواست سیدضیا را رد کرد و همکاری نکرد. پس از آن سیدضیا با رضا خان وارد گفتگو شد. رضا خان پذیرفت که با نیروی قزاق کودتا را به انجام برساند و پس از پیروزی فرمانده نیروی کل قزاق بشود. دوم اسفند ماه سیدضیا قرآنی درآورد و به همراه رضا خان، کاظم خان، امیراحمدی و مسعود خان کیهان سوگند خوردند که استقلال ایران را نگاهبانی کنند.
قبل از حرکت به سمت تهران معین‌الملک منشی ویژه احمدشاه، ادیب‌السطنه معاون نخست‌وزیر، کلنل هیگ به نمایندگی از سوی سفیر انگلیس و کلنل فورتسکیو از طرف ژنرال آیرون ساید فرمانده ارتش انگلیس به محل استقرار قزاقها آمدند و سعی کردند سیدضیا و رضاخان را منصرف کنند اما موفق نشدند.
در روز سوم اسفند و پس از ورود قزاقها به تهران و فرار نخست‌وزیر سپهدار به سفارت انگلیس، با فرمان احمد شاه سیدضیاءالدین طباطبایی نخست‌وزیر شد. احمد شاه به سیدضیا پیشنهاد کرد که یکی از لقب‌های قاجار را برای خود برگزیند. سید ضیا آن را نپذیرفت و گفت: "من می‌خواهم لقب دیکتاتور را داشته باشم". احمد شاه در پاسخ گفت که نه! واژه دیکتاتور به سلطنت آسیب می‌زند و لقب طباطبایی به او داد. احمد شاه روز سه‌شنبه ۴ اسفند در دستخطی نخست‌وزیری سیدضیاالدین طباطبایی را صادر کرد:
نظر به اعتمادی که به حسن کفایت و خدمتگزاری جناب میرزا سیدضیاالدین طباطبایی داریم معزی‌الیه را به مقام ریاست وزرا برقرار و منصوب فرموده و اختیارات تامه برای انجام وظایف خدمت ریاست وزرایی به معزی‌الیه مرحمت فرمودیم.
برنامه کابینه سیدضیاالدین طباطبایی
سیاست داخلی

  1. تجدید سازمان ارتش
  2. انحلال ادارات و دستگاه‌های دولتی که هزینه نگاهداری آنها برای کشور طاق‌فرسا است و تاسیس مجدد آنها بر پایه و شالوده سازمان‌های عصر حاضر.
  3. انحلال محاکم قدیمی و تشکیل محاکم قضایی بر اساس متین و پایدار.
  4. تقسیم زمین‌های خالصه میان کشاورزان و تهیه قوانین روستایی برای بهبود حال روستاییان.
  5. اصلاخات مالی.
  6. اصلاحات فرهنگی.
  7. توسعه امور بازرگانی.
  8. پایین آوردن هزینه زندگی با جلوگیری از احتگار و اجرای قوانین منع استعمال اشیای تجملی.
  9. اصلاح وسایط نقلیه.
  10. اصلاحات شهرداری.
سیاست خارجی

  1. حفظ روابط دوستانه با کشورهای همسایه و سایر دولت‌های خارجی.
  2. الغای امتیازات اتباع خارجه پس از اجرای اصلاحات دادگستری به طوری که عدالت یک سان در میان آنها مجری گردد.
  3. تجدید نظر در برخس از امتیازنامه‌ها.
  4. الغای قرارداد اخیر ایران و انگلیس
  5. تخلیه ایران از ارتش بیگانه.
در نتیجه این کودتا دولت نالایق و وابسته به بیگانه سپهدار سرنگون شد و راه پیشرفت و منطق گرایی برای ایران باز شد. بسیاری از روشنفکران و فعالین انقلاب مشروطه  نتیجه این کودتا را برای ایران بسیار خوب دانستند. برای نمونه حلاج، تاریخ نویس دوران انقلاب مشروطه در حسن ختام کتاب خوب (تاریخ نهضت ایران) مینویسد:
تا قبل از کودتا (۱۲۹۹) غالبا از دهان برخی از نمایندگان بیگانه متوقف در ایران شنیده شده بود که گفته بودند (با این همه ابتلائات و با رویه و اخلاق ظاهری اکثر ایرانیان تعجب می‌کنم چطور تاکنون ایران زنده و استقلال خود را نباخته است) چندی از‌ این گفته نگذشته بود که دستی از غیب بدر آمد و بر سینه نامحرم زد و عظمت و جلالت دیرینه را تجدید کرد. تا قبل از کودتای ۱۲۹۹ مملکت هم از نظر داخله و هم از نظر خارجه بمنتهای خرابی و مذلت و بیچارگی رسیده بود که هیچ دانشمند عاقلی ظاهرا امید بهبودی وضعیت را نداشت. خزانه تهی و کار بجایی رسیده بود که در سنه ۱۳۳۶ هجری قمری وزیر مالیه وقت چند هزار جو- بقایای انبار غله دولت را در ازاء حقوق ادارات فیمابین جمعی از مستخدمین دولت توزیع کرده و جریان قحطی مصنوعی را تسریع و بالنتیجه قریب شصت هزار نفر در طهران پایتخت مملکت از گرسنگی مردند و عده صدقه خور مبلغین مذهب پروتستان گردیدند. مملکت تا قبل از کودتا نوعی فاقد قوای منظم بود... تقریبا از یک قرن به این طرف مملکت از هر حیث اسیر فشار و تجاوز دو همسایه مقتدر جنوبی و شمالی شده بود... عدم علاقه دربار سلاطین قاجار خصوصا در ادوار مشروطیت بیشتر سبب پریشانی وضعیات سیاسی و اجتماعی گردید... ناگهان صبح سوم حوت ۱۲۹۹ شمسی طلوع و در اندک زمانی خرابی‌ها اصلاح و آب رفته را بطوری بجوی بازگردانیدند که ایران جدید ابدا قابل مقایسه با ترتیبات قرون اخیر نیست.
و یا عارف قزوینی در تصنیف پر سوز و گداز در سال 1301 آرزوی بازگشت سید ضیا و کابینه سیاهش را میکند:
ای دست حق پشت و پناهت، بازآ
 چشم آرزومند نگاهت، بازآ
 وی تودۀ ملت سپاهت، بازآ
قربان کابینۀ سیاهت، بازآ
 سرخ و سفید و سبز و زرد و آبی
 پشتِ گلی و قهوه‌ای، عنّابی
 زین رنگ ثابت، زان میان کی یابی؟
 ای نقش هستی خیرخواهت، بازآ
 قربان کابینۀ سیاهت، بازآ
 بازآ، که شد باز،
 با دزد دمساز،
 یک عده غمّاز
 کرسی‌نشین،
 دور از بساط بارگاهت، بازآ

مطالب مرتبط:
 

۱۳۹۱ اسفند ۱, سه‌شنبه

1 اسفند 1331 ﺁﺧﺮﯾﻦ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎد ﻧﻔﺘﯽ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ و اﻧﮕﻠﻴﺲ، و برنامه دﮐﺘﺮ‬ مصدق (شکست کودتای اسفند - بخش یک)

‫ﺑﺎ ﻗﻴﺎم ٣٠ ﺗﻴﺮ ١٣٣١ و ﺑﺎزﮔﺸﺖ مصدق ﺑﻪ ﺣﮑﻮﻣﺖ، ﺑﺎد ﻗﺪرت ﻣﻄﻠﻘﻪ ﺑﺮ ﭘﺮﭼﻢ دوﻟﺖ مصدق وزﯾﺪ و او ﻣﺤﺒﻮب ﺗﺮﯾﻦ و ﻗﺪرﺗﻤﻨﺪﺗﺮﯾﻦ شخصیت سیاسی زﻣﺎن ﺷﺪﻩ ﺑﻮد و ﻟﺬا ﺑﻘﻮل ﻣﺤﻤﺪ ﻋﻠﯽ موحد: ﮐﻮﺷﻴﺪ  «ﺗﺎ ﺗﻨﻮر ‫داغ اﺳﺖ، ﻋﺮﺻﻪ را ﺑﺮ ﻓﺘﻨﻪ اﻧﮕﻴﺰان ﺗﻨﮓ ﮔﺮداند» (موحد، ج ٢، ص 562). مصدق اﺑﺘﺪا ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﺎن ﻣﺨﺎﻟﻒ‫ﻣﺠﻠﺲ را ﻣﺮﻋﻮب و ﻣﻨﮑﻮب ﺳﺎﺧﺖ و در ﻓﻀﺎﺋﯽ از ارﻋﺎب و توهین و ﺗﻬﺪﯾﺪ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﺎن ﻣﺠﻠﺲ ﺑﺎ ﮐﺴﺐ اﺧﺘﻴﺎرات ۶ ﻣﺎهه و ﺳﭙﺲ ١ ﺳﺎﻟﻪ، ﺑﻪ ﺗﺤﮑﻴﻢ ﻗﺪرت و ﻣﻮقعیت ﺧﻮد ﭘﺮداﺧﺖ و ﺳﭙﺲ، ﻣﺒﺎرزﻩ ﺑﺎ ﺷﺎﻩ و درﺑﺎر را ‫در ﺻﺪر ﻣﺒﺎرزات ﺳﻴﺎﺳﯽ ﺧﻮﯾﺶ ﻗﺮار داد. مصدق ﮐﻪ ﺿﻤﻦ ﺑﺴﺘﻦ دﻓﺎﺗﺮ ﺷﺎهپورها و شاهدﺧﺖ ها، ﻣﺎدر و ﺧﻮاهر  ﺷﺎﻩ (اﺷﺮف) را ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺧﺎرج رواﻧﻪ ﮐﺮدﻩ ﺑﻮد و ﻣﻌﺎوﻧﺎن ﺧﻮد در وزارت دﻓﺎع را از ارﺗﺒﺎط ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺑﺎ ﺷﺎﻩ و ‫دادن ﮔﺰارش اﻣﻮر ارﺗﺶ ﺑﻪ او، ﻣﻨﻊ ﻧﻤﻮدﻩ ﺑﻮد، اﯾﻨﮏ ﺑﻪ ﺗﻮﺻﻴﻪ دﮐﺘﺮ ﻓﺎﻃﻤﯽ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ رﺳﻴﺪﻩ ﺑﻮد ﮐﻪ‫ «ﺑﺎﯾﺴﺘﯽ ﮐﺎرﯼ ﮐﺮد ﮐﻪ ﺷﺎﻩ ﻣﺠﺒﻮر ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮت ﺷﻮد». (موحد، ج ٢، ﺻﺺ 683-684، ﺑﻪ ﻧﻘﻞ از ‫ﯾﺎدداﺷﺖ اول اﺳﻔﻨﺪ ١٣٣١، ﻣﻬﻨﺪس ﺣﺴﻴﺒﯽ).
‫ﺑﻪ ﮔﺰارش هندرسون (سفیر آمریکا):
‫«در ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن ﮔﺬﺷﺘﻪ (ﭘﺲ از ٣٠ ﺗﻴﺮ و ﺑﺮﮐﻨﺎرﯼ ﻗﻮام اﻟﺴﻠﻄﻨﻪ)، مصدق ﺑﺮ اﺳﺎس ﺷﺮاﯾﻂ ﺧﻮد، ﻣوقتا ﺑﺎ ﺷﺎﻩ ‫ﺁﺷﺘﯽ ﻧﻤﻮد و ﻗﺮار ﺷﺪ ﮐﻪ ﺷﺎﻩ از او ﭘﺸﺘﻴﺒﺎﻧﯽ ﻧﻤﺎﯾﺪ و مصدق ﻧﻴﺰ در اﺧﺘﻴﺎرات ﺷﺎﻩ دﺧﺎﻟﺘﯽ ﻧﮑﻨﺪ. ﺑﺮاﯼ ‫ﻣﺪﺗﯽ، مصدق اﯾﻦ ﻗﻮل و ﻗﺮار را ﺑﻪ ﻧﻔﻊ ﺧﻮﯾﺶ تلقی و ﺗﻌﺒﻴﺮ ﻣﯽ ﮐﺮد ﮐﻪ ﺑﺮ اﺳﺎس ﺁن، وﯼ اﻣﻴﺪوار ﺑﻮد ﮐﻪ ‫ﮐﻨﺘﺮل ﮐﺎﻣﻞ ﺑﺮ همه ﻧﻴﺮوهای ارﺗﺶ و از ﺟﻤﻠﻪ ﻧﻴﺮوهای ﭘﻠﻴﺲ و اﻧﺘﻈﺎﻣﯽ را ﺑﺪﺳﺖ آورد ﺗﺎ ﺳﭙﺲ، ﺗﻤﺎم ‫اﺧﺘﻴﺎرات ﺳﻴﺎﺳﯽ و اﺳﺘﻘﻼل اﻗﺘﺼﺎدﯼ ﺷﺎﻩ را از وﯼ ﺳﻠﺐ ﻧﻤﺎﯾﺪ.». (از ﮔﺰارش 10 ﻣﺎرس 1953 = 19 اﺳﻔﻨﺪ ١٣٣١).
دﮐﺘﺮ مصدق- ﺑﻌﻨﻮان تجسم ﺁرﻣﺎن ها و ﺁرزوهای ملت اﯾﺮان در ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﺗﺤﻘﻴﺮها و ‫اﺟﺤﺎﻓﺎت درازمدت اﺳﺘﻌﻤﺎر اﻧﮕﻠﻴﺲ - ﮔﻮهر عزت و اﺳﺘﻘﻼل اﯾﺮان را در ﻧﮕﻴﻦ ارادﻩ ﺧﻮد داﺷﺖ، اما – ‫ﻣﺘﺄﺳﻔﺎﻧﻪ - او در هیاهوها و ﺟﻨﺠﺎل ها و عصبیت های ﺳﻴﺎﺳﯽ، اﯾﻦ  «ﺑﺎر اﻣﺎﻧﺖ» ﯾﺎ ﮔﻮهر عزت و اﺳﺘﻘﻼل ‫را ﭼﻮﻧﺎن  «ملک شخصی» ﯾﺎ ﺑﺴﺎن ﯾﮏ  «ﮔﺮوﮔﺎن»، در ﻧﻬﺎﻧﺨﺎﻧﻪء ﺿﻌﻒ ها و ﺳﻮداهای ﺳﻴﺎﺳﯽ ﺧﻮﯾﺶ، ‫ﻣﺤﺒﻮس ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮد.
مصدق ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮد ﮐﻪ  «ﺷﺎﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺳﻼﻃﻴﻦ اﻧﮕﻠﻴﺲ و ﺳﻮﺋﻴﺲ، ﺳﻠﻄﻨﺖ ﮐﻨﺪ ﻧﻪ ﺣﮑﻮﻣﺖ»، اﯾﻦ ‫اﻋﺘﻘﺎد، ﻧﻪ ﺑﺎ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺳﻴﺎﺳﯽ مصدق ﻧﺴﺒﺘﯽ داﺷﺖ و ﻧﻪ - اساسا - ﺑﺎ ﺳﺎﺧﺘﺎر ﺳﻴﺎﺳﯽ - اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ‫اﯾﺮان، ﭘﻴﻮﻧﺪﯼ. ﺑﻪ راﺳﺘﯽ! ﮐﺪام ﺳﺎﺧﺘﺎر ﺳﻴﺎﺳﯽ- اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ اﯾﺮان ﺷﺒﻴﻪ ﺑﻪ اﻧﮕﻠﻴﺲ ﯾﺎ ﺳﻮﺋﻴﺲ ﺑﻮد ﺗﺎ ‫ﭘﺎدﺷﺎﻩ ﺁن ﺑﺎﺷﺪ؟ از اﯾﻦ ﮔﺬﺷﺘﻪ، ﻋﻤﻠﮑﺮدهای ﺷﺨﺺِ دﮐﺘﺮ مصدق در ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﺷﺎﻩ و ﻣﺠﻠﺲ، ﮐﺴﺐ ‫ﻓﺮﻣﺎﻧﺪهی کل ﻗﻮا و ﺳﺮاﻧﺠﺎم، اﻧﺤﻼل ﻣﺠﻠﺲ ﺷﻮراﯼ ملی، ﺑﻪ ﻋﻤﻠﮑﺮدهای ﮐﺪاﻣﻴﮏ از ﻧﺨﺴﺖ وزﯾﺮان ‫اﻧﮕﻠﻴﺲ و ﺳﻮﺋﻴﺲ ﺷﺒﺎهت داﺷﺖ؟
در اول اﺳﻔﻨﺪ ﻣﺎﻩ ١٣٣١ (= 20 ﻓﻮرﯾﻪ 1953) ﺁﺧﺮﯾﻦ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎدات ﻧﻔﺘﯽ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ و اﻧﮕﻠﻴﺲ ﻣﻮرد توجه دﮐﺘﺮ مصدق ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮد و ﺑﻘﻮل ﻓﺆاد روﺣﺎﻧﯽ (ﮐﺎرﺷﻨﺎس ارﺷﺪ و ﻣﺸﺎور ﻧﻔﺘﯽ دﮐﺘﺮ مصدق):  «ﻣﻮﺿﻮع 80% ﺧﺎﺗﻤﻪ ﯾﺎﻓﺘﻪ تصور ﻣﯽ ﺷﺪ» اما – ﻧﺎﮔﻬﺎن - مصدق ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺗﺎ ﺷﺎﻩ را ﺑﺮاﯼ ﻣﺪﺗﯽ از اﯾﺮان دور ﮐﻨﺪ!  ‫ﺑﺎ توجه ﺑﻪ ﻣﻮاﻓﻘﺖ ﺿﻤﻨﯽ ﯾﺎ کلی مصدق ﺑﺎ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎدات ﻧﻔﺘﯽ، ﺁﯾﺎ او ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﮐﻪ در ﭘﺮﺗﻮ ﺟﺸﻦ ‫ها و هیجاﻧﺎت ﻧﺎﺷﯽ از اﯾﻦ  «ﭘﻴـﺮوزﯼ» در ﺟﺎﻣﻌﻪ، ﺑﺮ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎن ﺳﻴﺎﺳﯽ ﺧﻮد ﻓﺎﺋﻖ ﺁﯾﺪ و ﺑﺎ ﻃﺮد ﻣﺤﻤﺪ رﺿﺎ ‫ﺷﺎﻩ از ﮐﺸﻮر، از وﯼ ﯾﮏ  «اﺣﻤﺪ ﺷﺎﻩ ﻗﺎﺟﺎر» ﺑﺴﺎزد؟ ﺑﺎ توجه ﺑﻪ ﻗﺒﻀﻪ ﮐﺮدن ﻓﺮﻣﺎﻧﺪهی ارﺗﺶ و ﻧﻴﺮوهای ‫اﻧﺘﻈﺎﻣﯽ ﺗﻮﺳﻂ مصدق، ﺁﯾﺎ مصدق، در ﻏﻴﺒﺖ ﺷﺎﻩ، ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻧﻮﻋﯽ  «ﮐﻮدﺗﺎﯼ ﺳﻔﻴﺪ»، مقدمات ‫ﺗﻐﻴﻴﺮ رژﯾﻢ ﭘﻬﻠﻮﯼ را ﻓﺮاهم ﻧﻤﺎﯾﺪ؟
...............ادامه در بخشهای بعدی.................
بخشهایی از کتاب ‫«دﮐﺘﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﻣﺼﺪق ﺁﺳﻴﺐ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﻳﮏ ﺷﮑﺴﺖ» نوشته علی میرفطرس