بخش قبلی
سفیر آمریکا (هندرسون) در ﮔﺰارش ﺧﻮد ﻣﯽ
ﻧﻮﯾﺴﺪ:
«مصدق
ﮐﻪ اﻧﮕﻠﻴﺴﯽ ها را ﺑﻴﺮون راﻧﺪﻩ، ﻣﺠﻠﺲ ﺷﻮراﯼ ملی را ﻓﻠﺞ ﮐﺮدﻩ و ﻣﺠﻠﺲ ﺳﻨﺎ را ﻧﻴﺰ ﻣﻨﺤﻞ
ﻧﻤﻮدﻩ، همه ﺳﻴﺎﺳﺘﻤﺪاران ﻣﻌﺮوف را ﺗﺎرو و ﻣﺎر ﮐﺮدﻩ و ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻨﺼﺒﺎن ارﺷﺪ ﻟﺸﮕﺮﯼ و
ﮐﺸﻮرﯼ را از ﮐﺎر ﺑﺮﮐﻨﺎر ﻧﻤﻮدﻩ و ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻋﻀﻮ ﺧﺎﻧﺪان ﺳﻠﻄﻨﺘﯽ را ﺑﻪ ﺗﺒﻌﻴﺪ ﻓﺮﺳﺘﺎدﻩ،
اﯾﻨﮏ ﺑﻪ ﺳﺮاغ ﺷﺎﻩ رﻓﺘﻪ اﺳﺖ. ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻌﺪ از ﺷﺎﻩ، ﻧﻮﺑﺖ ﻣﺠﻠﺲ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﺨﻮاهد ﺧﻮد را از
شر ﺁن ﻧﻴﺰ ﺑﺮهاﻧﺪ ... مصدق، ﻣﺮدﯼ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻘﻬﻮر اﺣﺴﺎﺳﺎت و ﭘﻴﺸﺪاورﯼ ها و ﺑﺪﮔﻤﺎﻧﯽ
های ﺧﻮﯾﺶ اﺳﺖ و ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﺴﻴﺎرﯼ از اﻋﻀﺎء ﺧﺎﻧﺪان ﻗﺎﺟﺎر، ﮐﻴﻨﻪاﯼ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺷﺎﻩ
دارد. او ﺷﺎﻩ را ﺑﻪ ﭼﺸﻢ «ﻓﺮزﻧﺪ ﺁن شیاد و
ﺳﺘﻤﮑﺎر» (رﺿﺎ ﺷﺎﻩ) ﻣﯽ ﻧﮕﺮد ﮐﻪ هموارﻩ در ﺗﻀﻌﻴﻒ ﻗﺪرت و اﻋﺘﺒﺎر او ﻣﯽ ﮐﻮﺷﺪ ...». (10
ﻣﺎرس 1953 = 19 اﺳﻔﻨﺪ ١٣٣١)
ﭼﻨﺎﻧﮑﻪ ﺧﻮاهیم دﯾﺪ، ﺣﻮادث ﺑﻌﺪﯼ (خصوصا در 25
ﻣﺮداد ٣٢) ﺗﻤﺎﯾﻼت ﭘﻨﻬﺎن مصدق ﯾﺎ اﻧﮕﻴﺰﻩ های دروﻧﯽ ﯾﺎران ﻧﺰدﯾﮏ او (خصوصا دﮐﺘﺮ
ﺣﺴﻴﻦ ﻓﺎﻃﻤﯽ) را ﺁﺷﮑﺎر ﺳﺎﺧﺖ.
در
ﭼﻨﺎن ﺷﺮاﯾﻄﯽ، ﺑﺎ ﻣﺘﻬﻢ ﮐﺮدن ﺷﺎﻩ و درﺑﺎرﯾﺎن ﺑﻪ «ﻣﺪاﺧﻠﻪ و ﺗﺤﺮﯾﮏ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎن»، مصدق اﻋﻼم ﮐﺮد ﮐﻪ ﺑﺰودﯼ
اﺳﺘﻌﻔﺎء خواهد داد و ﺑﻪ ﻣﺮدم خواهد ﮔﻔﺖ ﮐﻪ در ﺑﺮاﺑﺮ ﺗﺤﺮﯾﮑﺎت ﺷﺎﻩ و درﺑﺎر از
اﺟﺮاﯼ وﻇﺎﯾﻒ ﺧﻮد ﺑﺎزﻣﺎﻧﺪﻩ اﺳﺖ. ﺷﺎﻩ از ﻋﻼء (وزﯾﺮ درﺑﺎر) ﺧﻮاﺳﺖ ﺗﺎ ﭘﺎدرﻣﻴﺎﻧﯽ ﮐﻨﺪ و
مصدق را از اﯾﻦ ﮐﺎر ﺑﺎزدارد. ﻋﻼء در روز دوم اﺳﻔﻨﺪ ﻣﺎﻩ ١٣٣١ ﺑﻪ ﻧﺰد مصدق رﻓﺖ و در
ﺑﺮاﺑﺮ اﻋﺘﺮاﺿﺎت مصدق درﺑﺎرﻩ ﺗﺤﺮﯾﮑﺎت ﺷﺎﻩ، ﮔﻔﺖ: «ﺷﺎﻩ هموارﻩ ﺑﺎ ﻧﻈﺮ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎن مصدق ﺑﺮاﯼ ﺑﺮﮐﻨﺎر
ﺳﺎﺧﺘﻦ او ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ». ... اﯾﻦ سخن ﻋﻼء ﺑﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ در ﮔﺰارش های هندرسون بعدها
منتشر شد، ﮐﺎملا درﺳﺖ و ﺻﺎدﻗﺎﻧﻪ ﺑﻮد.
در
هر ﺣﺎل، ﺑﺎ ﮐﻮﺷﺶ ﮐﻤﻴﺘﻪ هفت ﻧﻔﺮﻩ ﻣﺠﻠﺲ در
ﻣﻼﻗﺎت های متعدد ﺑﺎ ﺷﺎﻩ و مصدق از ﺟﻤﻠﻪ، ﻗﺮار ﺷﺪ:
اولا:
ﺷﺎﻩ، اﻓﺴﺮان ارﺗﺶ را ﺁﮔﺎﻩ ﺳﺎزد ﮐﻪ از اﯾﻦ ﭘﺲ، دﺳﺘﻮر از ﻧﺨﺴﺖ وزﯾﺮ خواهند ﮔﺮﻓﺖ.
ﺛﺎنیا: ﺷﺎﻩ ﺑﺎﯾﺪ دﺷﻤﻨﺎن مصدق را ﺑﻪ درﺑﺎر راﻩ ﻧﺪهد و از ﻣﻼﻗﺎت ﺑﺎ ﺁﻧﺎن ﺧﻮددارﯼ ﮐﻨﺪ،
ﺛﺎﻟثا: ﺷﺎﻩ از ﺗﻘﺴﻴﻢ اراﺿﯽ ﺳﻠﻄﻨﺘﯽ در ﻣﻴﺎن رﻋﺎﯾﺎ دﺳﺖ ﺑﺮدارد ... ﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﺎن ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺷﺮط اول و دوم را ﺑﻪ ﮐﺎر خواهد ﺑﺴﺖ، اما ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻘﺴﻴﻢ اراﺿﯽ ﺑﻴﻦ رﻋﺎﯾﺎ ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﮐﺸﻮر، ﺿﺮورت دارد و ﺣﺎﺿﺮﺳﺖ ﮐﻪ در اﯾﻦ ﺑﺎرﻩ ﺑﺎ دﮐﺘﺮ مصدق ﻣﺬاﮐﺮﻩ ﮐﻨﺪ. (موحد، ج ٢، ﺻﺺ 689-690)
ﺛﺎنیا: ﺷﺎﻩ ﺑﺎﯾﺪ دﺷﻤﻨﺎن مصدق را ﺑﻪ درﺑﺎر راﻩ ﻧﺪهد و از ﻣﻼﻗﺎت ﺑﺎ ﺁﻧﺎن ﺧﻮددارﯼ ﮐﻨﺪ،
ﺛﺎﻟثا: ﺷﺎﻩ از ﺗﻘﺴﻴﻢ اراﺿﯽ ﺳﻠﻄﻨﺘﯽ در ﻣﻴﺎن رﻋﺎﯾﺎ دﺳﺖ ﺑﺮدارد ... ﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﺎن ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺷﺮط اول و دوم را ﺑﻪ ﮐﺎر خواهد ﺑﺴﺖ، اما ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻘﺴﻴﻢ اراﺿﯽ ﺑﻴﻦ رﻋﺎﯾﺎ ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﮐﺸﻮر، ﺿﺮورت دارد و ﺣﺎﺿﺮﺳﺖ ﮐﻪ در اﯾﻦ ﺑﺎرﻩ ﺑﺎ دﮐﺘﺮ مصدق ﻣﺬاﮐﺮﻩ ﮐﻨﺪ. (موحد، ج ٢، ﺻﺺ 689-690)
اﯾﻦ ﺗﻮاﻓﻖ، ﻣﻮﺟﺐ ﻧﺎرﺿﺎﯾﺘﯽ ﺁﯾﺖ اﷲ ﮐﺎﺷﺎﻧﯽ،
ﺣﺴﻴﻦ مکی و ﺑﺴﻴﺎرﯼ از ﺳﻴﺎﺳﺘﻤﺪاران دﯾﮕﺮ ﺷﺪ. مکی ﮐﻪ «ﺷﺎﻩ را ﻣﺜﻞ ﻣﻮم در دﺳﺖ مصدق» ﻣﯽ داﻧﺴﺖ، ﺗﻮاﻓﻖ
ﺷﺎﻩ ﺑﺎ مصدق را ﺑﺎﻋﺚ زﯾﺎدﻩ ﺧﻮاهی و ﺗﻘﻮﯾﺖ روﺣﻴﻪ ﻗﺪرت ﻃﻠﺒﯽ مصدق و زﻣﻴﻨﻪ اﯼ ﺑﺮاﯼ
ﺳﺮﻧﮕﻮﻧﯽ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺷﺎﻩ ارزﯾﺎﺑﯽ ﻣﯽﮐﺮد.
..............ادامه در بخشهای بعدی.................
بخشهایی از کتاب «دﮐﺘﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﻣﺼﺪق ﺁﺳﻴﺐ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﻳﮏ ﺷﮑﺴﺖ» نوشته علی میرفطرس
..............ادامه در بخشهای بعدی.................
بخشهایی از کتاب «دﮐﺘﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﻣﺼﺪق ﺁﺳﻴﺐ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﻳﮏ ﺷﮑﺴﺖ» نوشته علی میرفطرس
مطالب مرتبط:
درود و سپاس از شما بابت این نوشتار مفید و خواندنی
پاسخحذف